سفارش تبلیغ
صبا ویژن

علی اصغر

ارسال شده توسط Mahdi Movahed-Abtahi در 91/9/2:: 12:22 صبح

صبح پس از کشیک بیمارستان به مؤسسه خیریه ویژه مراقبتهای تسکینی (پالیتیو) رفتم و مشغول کارهایم شدم از جمله برنامه آموزش مراقبت معنوی گروهی را با کمک روانشناس مؤسسه می نوشتیم که مادر علی اصغر آمد اما مرا نشناخت. از او که پرسیدم: بالاخره خدا را چگونه دیدی؟ کمی مکث کرد و پرسید: شما همان دکتری هستید که بالای سر علی اصغر آمدید؟

علی اصغر پسر 8 ساله ای با سرطان خون (ALL)پیشرفته بود که خودم در چندین کشیک او را ویزیت کرده بودم. پدرش زندان بود و مادرش کنار بستر. وقتی که درد نداشت، شاد بود و شنگول. یک بار به علی اصغر گفتم: مورفین برایش می نویسم به شرطی که برایم نقاشی بکشد، درباره آنچه از خدا می خواهد، درباره فرشته ها، و درباره هرچه که به ذهنش می رسد. او هم بلافاصله له مادرش گفت مداد نقاشی هایش را بیاورد تا نقاشی بکشد(البته به او گفتم عجله نکن، بعداً هم می توانی برایم نقاشی بکشی). همه جوره برای تخفیف دردهای او کار شده بود. دریپ مورفین ساده ترین آنها بود که چندان جواب نمی داد. من علاوه بر وظایف پزشکی ام، سعی می کردم با بیمار یا همراهان و خانواده بیمار نیز در راستای مراقبت معنوی کار کنم. سخت بود اما چندین مورد نیز موفق بوده ام، حتی در اورژانس. یک شب از مادر علی اصغر سؤال کردم خدا را چگونه دیده ای؟ مکث کرد و سپس گفت توکل بر خدا. برایش توضیح دادم که آمدن و رفتن انسانها به دست خودشان نیست بلکه زورکی است. خدا هر کسی را یک جوری می برد اما مهم این است که برای برخی ها قرعه می افتد که بیماری سختی را تحمل کنند و برای برخی نه. اکنون برای شما و شوهرت و بقیه خانواده و خود علی اصغر این قرعه افتاده که بیماری سختی بگیرد، اگرچه شفا دست خداست و پزشکان وسیله اند ولی خدا می خواهد شما و ما را امتحان کند، ایمان شما را آزمایش کند، تحمل وصبر ما را بیازماید، درجه ایمان شما را بالا ببرد، عنایاتی در نظر گرفته که بدون تحمل این بیماری و چنین بیمارداری نمی توان به آنها دست یافت، ....اصلاً این بیمارستان یک دانشگاه است بلکه بزرکتر از دانشگاه، مدرک که ندارد اما نتیجه تحمل بیماری (توسط بیمار) و مریض داری (توسط خانواده) آنقدر عظیم و بزرگ است که با چیزی قابل مقایسه نیست. هر بار به نوعی سعی می کردم نگرش مادر علی اصغر نسبت به بیماری، زندگی، مرگ، خدا، و . و . عوض شود و بهتر شود.

روانشناس گفت: علی اصغر چندی پیش فوت کرد. ناراحت شدم و به مادر علی اصغر تسلیت گفتم. فهمیدم با پسر دیگرش آمده ولی خجالت می کشد و بیرون خیریه منتظر مادرش است. از او خواستم پسر دیگرش را هم به اتاق بیاورد. سپس شروع کردم به مراقبت معنوی: روایتهایی از پیغمبر و  ائمه خواندم درباره کودکی که پیش از والدین می میرد که جایگاهش در بهشت است، در قیامت با ظرف آبی می آید که فقط والدینش را سیراب می کند، به بهشت نمی رود تا والدینش زودتر از وی وارد بهشت شوند، و . و. سپس اضافه کردم: حالا ببین خدا به خاطر مریضی علی اصغر و تحمل زحمتهای مریض داری، می خواهد چه چیزی به شما بدهد، شاید اینها بهانه بوده تا پدرش  آزاد شود، شاید برکات دیگری در انتظار شماست، شاید ...، شاید.....

تاریخ دقیق فوت علی اصغر را پرسیدم و مادرش گفت: چهلم علی اصغر روز عاشوراست. من هم دوباره شروع کردم به تقویت معنویت وی [اما همینطور که برایش می گفتم چشمهایم پر از اشک شده بود و صدایم گرفت و برای این که متوجه نشود صورتم را به زیر انداختم] و ادامه دادم: شما برای صاحب اسم علی اصغر یک نذری بکن حتی در حد یک کیسه پولکی، یک روضه ای بگذار حتی در حد یک نوار روضه، و از خدا بخواه که به خاطر علی اصغر امام حسین علیه السلام گشایشی برای پدر علی اصغر و برای خودتان ایجاد کند.

خدا رحمت کند پدرم را، از مداحان می خواست روضه حضرت علی اصغر را در عاشورا ترک نکنند.

خدایا، به حق علی اصغر امام حسین علیه السلام، ما و نسل ما را حسینی کن و حسینی نگهدار.


حسینی باشیم

ارسال شده توسط Mahdi Movahed-Abtahi در 91/9/1:: 8:9 صبح

دستمال سفید خیس

ساعت یازده و نیم شب بود که از اورژانس به پاویون آمدم تا بخوابم اما از خودم ناراحت بودم که چرا محرم آمده و کاری برای حضرت سیدالشهداء نکرده ام. پس نمازی و توسلی و . . . (البته در پاوین بیمارستان مخصوص بیماران سرطانی)  از خدا خواستم یک کار ی بکند! بیشتر به فکر نوشتن بودم تا عمل کردن. صبح خوابی دیدم که خودم را بیشتر توبیخ کردم و تصمیم به نوشتن این مطلب کردم:

وقتی طلبه بودم، خودم را مقید به حضور در مجالس عزاداری امام حسین می کردم. گاهی تا 10 مجلس را در یک روز طی می کردم: صبح و عصر و شب، برخی را پیاده و برخی را با دوچرخه، هم بالای شهر و هم پائین شهر. خودمان نیز مجلس داشتیم از اذان صبح تا پیش از ظهر و روزهای تاسوعا و عاشورا تا بعد از ظهر. ایام محرم نیز مقید به زیارت عاشورا با چهل لعن و سلام بودم. گاهی نیز نذر یکی از شهدای کربلا می کردم و نتایج شگفت آوری داشت.

مرحوم پدرم نیز ارادتی عجیب داشت. در عزاداری حاضر نمی شد مگر این که دستمال سفید مخصوصش از اشک خیس می شد. بنا به وصیتش، این دستمالها را با وی دفن کردند! در قدیم خودش در چیدن مجلس کمک می کرد، بعد از اذان صبح وسایل چای و پذیرایی را آماده می کرد و درب خانه را باز می کرد و می گفت: وظیفه ما همین است، مجلس را آماده کنیم، آمدن مستمع و منبری و مداح با خود حضرات معصومین (ایشان معمولاً به طور رسمی از مداح و منبری دعوت نمی کرد اما برخی ایام چنان بود که نوبت به همه مداحان و منبری های حاضر در مجلس نمی شد که اسمشان را در دفتر ذاکرین این مجلس ثبت کنند). هم اکنون این خانه حسینیه ای است که خیلی ها حاجت می گیرند، آنها که بچه می خواهند نذر می کنند و بچه دار می شوند، .......

وقتی به عنوان پزشک در روستایی شبانه روزی اقامت داشتم، خودم برای خودم روضه می خواندم مثل منبری ها، از خطبه و حدیث و آیه تا گریه و اشک و ناله. اگرچه تعجب می کردند، اما در عزاداری روستا شرکت می کردیم. خیلی هم برکت داشت: زیارت کربلا رفتم، بعد از طرح کار پیدا کردم، و . و . و .

اکنون که این مطلب را منتشر می کنم، صبح چهارشنبه است، شیفتم تمام شده و می خواهم چند مجلس عزاداری را شرکت کنم و سپس به محل کار دیگری بروم.

حسینی باشید.


آب، آب، آب!

ارسال شده توسط Mahdi Movahed-Abtahi در 91/8/30:: 11:0 عصر

چرا حضرت سید الشهداء آب طلبید؟

شاید این سؤال بی مورد باشد  زیرا ایشان تشنه بود و عطش او را می گداخت. پس آب طلبید اما چون می دانست کسی وی را سیراب نمی کند، برای اتمام حجت بوده است.

اگر کمی دقیق تر شویم، ظرافت طلب آب را در می یابیم:

1.     کوفیان نیز مدعی مسلمانی بودند، به سوی مکه نماز می خواندند، قرآن تلاوت می کردند، و ..... اما آنها درخواست سیدالشهداء علیه السلام را اجابت ننمودند و آبی به آنها ندادند. پیامبر صلی الله علیه و آله فرموده است: کسی که ندای کمک مسلمانی را بشنود و یاری اش نکند، مسلمان نیست.

نتیجه: نامسلمانی کوفیان ثابت شد.

2.     امام حسین (ع) به دعوت کوفیان به عراق آمده بود پس مهمان کوفیان محسوب می شد. به همین خاطر و در ابتدای ورودش به عراق، یک خورجین از نامه های دعوت کوفیان را به لشگریان نشان داد که بدانند بی دعوت نیامده است.

نتیجه: امام حسین (ع) ثابت کرد که میزبان آداب میهمان نوازی را رعایت نکرد.

3.     اعراب به مهمان نوازی معروف بودند به حدی که در تاریخ گزارش شده که اگر مهمانی به خیمه/منزل عربی وارد می شد، هر آنچه در توان داشت خرج مهمان می کرد حتی اگر تنها گوسفندش را ذبح کند و مهمان را غذا دهد. چنین صفت پسندیده ای برای امام حسین (ع) به اجرا در نیامد.

نتیجه: عرب بودن کوفیان و عراقیان زیر سؤال رفت.

4.     سیر کردن گرسنه و سیراب کردن تشنه از خصائص هر انسانی است، از عواطف ذاتی انسانهاست و نیاز به دلیل ندارد. کاری به عرب و عجم، شرقی و غربی، سیاه و سپید، زن و مرد، کوچک و بزرگ، و دیندار و بی دین ندارد. هم اکنون نیز اگر یکی از انسانهای کره زمین به انسان دیگری برسد و حتی به زبان ایماء و اشاره به وی بفهماند که تشنه است، او را سیراب می کنند. ولی چنین کاری در عاشوراء انجام نگرفت.

نتیجه: انسانیت (انسان بودن) کوفیان زیر سؤال رفت.

5.     وقتی حیوانات تشنه به آبشخوری در صحرا می رسند همگی از آن آب می نوشند و هیچ حیوانی مانع نوشیدن دیگری نمی شود. در کربلا، آب را بر اهل حرم بستند، مشک آب را سوراخ کردند، سقای کودکان را کشتند، و فریاد واعطشا را با تیر و نیزه و شمشیر جواب دادند!

نتیجه: لشگریان نه فقط از انسانیت دور افتادند، بلکه پست تر از حیوانات شدند.

 امام حسین علیه السلام برای این که حجت را بر لشگریان تمام کند که از مسلمانی به در آمده اند، از انسانیت بیرون رفته اند، و از حیوانات پست تر شده اند، در هر حال و هر شرایطی آب طلبید تا وظیفه اصلی اش به عنوان حجت خدا و خلیفه الله را انجام دهد.

امام معصوم خلیفه الله است در زمین و حجت خداست بر عالمیان تا آنها را هدایت کند یا لااقل فرصت هدایت به آنها بدهد: به همین خاطر در گودال نیز از شمر طلب آب نمود تا شاید او به خاطر سیراب کردن اندکی از عذابش کم شود یا توفیق هدایت پیدا کند، طفل شیرخوارش را به میان لشگر برد و تقاضای آب نمود تا شاید شنونده ای بیدار شود و انسانیت خویش را آزاد کند.


وای از این مصیبت

ارسال شده توسط Mahdi Movahed-Abtahi در 91/8/30:: 8:4 عصر

حسینم

سوی خیـمه برگـرد خواهر حزیـنم

آخریـن سفـارش بـوده از حسیـنم

 

درب خیمه بسـتم گریـه ها نمـودم

ناگـهـان شنـیـدم نـالـه حسیـنم

 

سوی او دویدم جـان به لب رسیدم

زیـر چکمـه دیـدم سیـنه حسیـنم

 

دشمنش چو کوهی روی پیکرش بود

در نیـامد از او یک نـفـس حسیـنم

 

دست و پا چو می زد تا نفس بگیـرد

دشـمنـش فشـرده سینـة حسیـنم

 

هر نفس که میزد خون فواره می شد

دست و رویِ خونیـن دشمن حسینم

 

برقِ تیـغِ دشمن شـد فُرو به قلـبم

دست او بدیدم از محاسـن حسینم

بحر متدارک متقارب مثمن (فاعل فعولن فاعل فعولن)

سروده غلام (دکترسید مهدی موحدابطحی)


Strategic Triad in Spiritual Care: A Report from Iran

ارسال شده توسط Mahdi Movahed-Abtahi در 91/8/26:: 3:14 عصر

 

We (I and Dr. Abdorrahim Hazini) are invited to present our paper in the  APOS 10th Annual Conference in Huntington Beach, California, Enshallah

 

Conference Theme:  From Psychosocial Oncology to Oncology Supportive Care Services: New Evidence, Standards and Models for Patient-Centered Care.14 - 16 February 2013

Paper Title: Strategic Triad in Spiritual Care: A Report from Iran

   In this paper, we explain how this strategic triad figures the attitude of patient with cancer and their families and how it affects their behaviors. In a descriptive-analytic study, we analyzed our data from spiritual caring and consulting among 1500 patients with cancer and their families in the palliative unit of a specialized hospital for cancer affiliated to Isfahan University of Medical Sciences since 2010

 

 

 

.


<   <<   76   77   78   79   80   >>   >



بازدید امروز: 153 ، بازدید دیروز: 295 ، کل بازدیدها: 423681
پوسته‌ی وبلاگ بوسیله Aviva Web Directory ترجمه به پارسی بلاگ تیم پارسی بلاگ