سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دویدن!

ارسال شده توسط Mahdi Movahed-Abtahi در 95/7/21:: 4:29 عصر


 

دویدن ها! 

این زمین­ عزیز است

چون­که لاله ­خیز است

از ادب چنیـن ­اسـت

پابـرهنه گشتـن هر طرف دویدن

 وای از این مصیبت

 

بـاغـبـان اگـر بـود

لالـه اش به بَر بـود

غنچه­ اش نه این بود

خون زِ پا چکیـدن روی گُـل دویـدن

وای از این مصیبت

 

آسمان و خـورشیـد

تار و تیـره گـردیـد

کـاشُ او نـمی دیـد

خیل آن سُتـوران روی او دویـدن

وای از این مصیبت

 

ابـر و بـاد اگـر بـود

بـارشـی دِگـر بـود

زنـدگی نه این بـود

تشنگی کشیدن تشنه لب دویدن

 وای از این مصیبت

 

جـام تـر ننـوشیـد

تشنه لب خـروشید

 دیـده ها بجـوشیـد

اشکِ دیده ریزان روی گِـل دویدن

وای از این مصیبت

 

چشـمه ای نجوییـد

جـرعـه ای نپـوییـد

ساقی اش نگـوییـد

مشک او ببـیـنیـد

تیر بر آن نشاندن آب از آن دویـدن

 وای از این مصیبت

 

تشـنگـانِ ­­حـیـران

از سـراب خـونیـن

اشکتـان چو بـاران

بی امـان چـکیـدن

مشک پاره دیدن نـاله سر کشیدن

 وای از این مصیبت

 

یا بگـو به سـقّـا

بشنـو نـالـه مـا

یا بیـارد اینـجـا

سایه بر سـرِ مـا

خون دل چشیدن ناتوان رسیدن

 وای از این مصیبت

بحر متدارک متقارب مثمن(فاعل فعولن×2)

سروده: غلام (دکترسیدمهدی موحد ابطحی)


وای حسین حسینم

ارسال شده توسط Mahdi Movahed-Abtahi در 95/7/21:: 6:5 صبح

وای حسین حسینم

وای حسین حسینم 

«سوی خیـمه برگـرد خواهر حزیـنم»

آخریـن سفـارش بـوده از حسیـنم

درب خیمـه بسـتم گریـه ها نمـودم

ناگـهـان شنـیـدم نـالـة حسیـنم

سوی او دویـدم جـان به لب رسیدم

زیـر چکمـه دیـدم سیـنة حسیـنم

وای حسین حسینم

وای حسین حسینم

دشمنش چو کوهی روی پیکرش بـود

در نیـامد از او یک نـفـس حسیـنم

دست و پا چو می زد تا نفـس بگیـرد

دشمنش می فشرده سینـة حسیـنم

هر نفس که میـزد خون فـواره می شد

دست و رویِ خونیـن دشمنِ حسینم

بـرقِ تیـغِ دشمن شـد فُـرو به قلـبم

دست او بدیدم از محاسـن حسینم

وای حسین حسینم

وای حسین حسینم

ناگهان بدیدم چـانه اش عقـب شد

یا نفـس گرفت او یا سرش جـدا شد

لرزه بر زمیـن شد تا که نیـزه رو شد

روی من سیه شد سر به نیـزه او شد

خـاک عالمیـن را بر سـر بشـر شد

خاک و خون و حنجر عالمی دگر شد

وای حسین حسینم

وای حسین حسینم

تار و تیـره گشته دیـده های تشنـه

هـر طـرف نظـاره قبـلـه را نـدیـده

دیده های خسته رو به سـوی خیـمه

با اشـاره تکـبیر آه و نـالـه کـرده

با گلـو بریده حمد و سـوره خوانـده

از فراز زین شد آن رکـوع و سجـده

او قنوت خود را زیر چکمـه خوانـده

آن سـلام او را خنـجـری شـنیـده

تـا قـیـام آخـر نیـزه هـا خـریـده

هـمـرهِ اسیـران دیـده اش دویـده

وای حسین حسینم

وای حسین حسینم

بحر متدارک متقارب مثمن(فاعل فعولن×2)

سروده: غلام (دکترسیدمهدی موحد ابطحی)


ناخدای شش ماهه!

ارسال شده توسط Mahdi Movahed-Abtahi در 95/7/19:: 1:7 صبح

ناخدای شش ماهه!

 

از عرش ایزد تا زمین یک موج خون بالاتر است

قنداقه ام کشتی ببین، از عرشه، عرش پیداتر است 

بابا مرا بنشان بَرَت، بالا بگیرم پیکرت

با دست و پا من از سَرَت، پرواز من گیراتر است

قنداقه را بِنما عیان شاید شوم موجی گران

هم بر زمین هم آسمان موجی زِ خون شیداتر است

دریای خون قنداقه ام، من ناخدا، این کشتی ام

از عرشه می آیم به عرش، گرداب خون زیباتر است

زین خون و گردابی عظیم باید به ساحلها رسیم

هر دو شنا در خون کنیم، آغشته خون پیماتر است

خونم بپاش بر آسمان تا بنگری خونین جهان

در عرش هم، خون آشیان، این کار تو شیواتر است

بابا غلامت را بگو: دریای خون را کُن سبو

عطشان مگو عاشق بجو، گفتار تو گویاتر است

دریانوردم سو به سو، پرواز من شد آبرو

تفسیر این معنا مجو؛  بابا در آن رعناتر است

سروده: غلام (دکترسیدمهدی موحد ابطحی)


گزنده در جمعه!

ارسال شده توسط Mahdi Movahed-Abtahi در 95/7/19:: 12:21 صبح

گزنده در جمعه!

تاریخ نویسان در وقایع سده چهاردهم (شمسی) یا پانزدهم (قمری) از هجرت نبوی از احوالات خطه خراسان ایرانی چنین نبشته اند:

. . .  شخصی در مشهدالرضا در روز آدینه اول از ماه محرم سال 1438 یا 1395 در برابر نمازجمعه گذاران، سخنانی آتشین بر زبان راند و بر طبل اختلاف علمای شیعه و اختلاف شیعیان راستین بسیار کوبید! گویا اداره سجلّی آن زمان نام وی را احمد و شهرتش را علم الهدی ثبت کرده بود!. . . . 

این حقیر پس از کند و کاو و جست و جو، گزیده هایی از این سخنان گزنده را بازنوبسی کردم:

««مراجع عالیقدر تقلید، قمه زنی را حرام کرده‌اند، زیرا وهن به دین است و این مسائل مربوط به شیعه انگلیسی است. قمه زدن به نام امام حسین(ع) با سر بریدن داعش یکی است و هر دوی اینها یکی است. سال گذشته شنیدم در عتبه سیدالشهدا عده‌ای قمه زده‌اند. گفتم 50 کیلومتری کربلا، تکفیری‌ها بچه شیعه را سر می‌برند تا این بقعه و بارگاه را نابود کنند؛ بجای اینکه جلوی این تکفیری‌ها را بگیرید، خودتان را قمه می‌زنید؟!»»

این واقعه تاریخی را به طنز و شوخی چنین تفسیر کرده ام:

گویا برخی هنوز آتش پرستند!

تا آرامش این ملت و مملکت را به هر شیوه ای به آتش کشند: 

- گاهی با آتش زدن سفارت عربستان!

- گاهی با آتش زدن برجام!

- گاهی با دمیدن آتش اختلاف!

گویا بزرگتری ندارند این کودکان که چنین با آتش بازی می کنند!


القصه به پایان رسید این حکایت و شکایت!

گزنده در جمعه!


ناپیدا کرانه!

ارسال شده توسط Mahdi Movahed-Abtahi در 95/7/18:: 12:12 صبح

ناپیدا کرانه!

ناپیـدا  کـرانـه

محـرم  شـد  معـمـائی جـاودانـه

که تحقیقش فُسون است و فِسانـه

ملک شوریـده بود از این فَغانـه

که دنیـا را مگـر محـشـر  فِتـاده ؟

سحرگاهان با صبا گشتم روانه

که هـر سـوئی مگـر پُرسم نشانـه

فلک را واژگــون دیدم یقینـاً

شمـردم بـی نـهـایـت مـاه پـاره

بسی خورشید و مه دیدم شبانه

فـراز نیـزه هـا بـرجـی نـهـاده

مـن از خـار بیـابـان می شنیـدم

دویـدنـهـا بـه پـای کـودکـانـه

زِصحرایی گذشتم خشک و سوزان

فقـط خـون و فقـط آتـش زبـانـه

به دریـایی رسیـدم پُـر تـلاطـم

چو کـوهـی مـوج آن در هر زمانـه

به ساحل جزر و مدّ خـون بدیـدم

زمین می شد زِ هر موجـش خـرابه

در آن، کشتی فرو می شد به دوران

که می راند نـاخـدایش عـاشقـانه

چنان لنگـر کِشد بر عرش و کیوان

که گـویـا می رود او سـوی خـانه

شدم حیران از آن فرمان و سُکّـان

به عرش، او چـون گرفته آشیـانه؟

حسین گویان به کشتی آی و بُگذر

از  ایـن دریـایِ ناپـیـدا کـرانـه

بریز اشکی زِ خـون، با موجِ دریـا

حسیـنـی شو؛ غـلامی جـاودانـه

سروده: دکتر سید مهدی موحد ابطحی (غلام)

بحر هزج مسدس محذوف (مفاعیلن مفاعیلن فعولن)


<      1   2   3      >



بازدید امروز: 29 ، بازدید دیروز: 320 ، کل بازدیدها: 422861
پوسته‌ی وبلاگ بوسیله Aviva Web Directory ترجمه به پارسی بلاگ تیم پارسی بلاگ