هر کس به هر خیابان زنجیر می فروشد
یا رب از این هیاهو کِی می توان رهیدن؟
خواهم روم به زندان باور کنم غریبی
و آنجا به غمگساری پیراهنی دریدن
سائیده بود پایش زنجیر بی مروت
آهن رها نمی کرد بر دست و پا طنیدن
بند از دلم بریدن آسان بُوَد و لیکن
زنجیر پای یوسف مشکل توان بریدن
در طـور عشق، موسی قربانی مِنا شد
پایان این مناسک کِی می توان رسیدن
شد رو به سوی قبله برخاک دست و پا زد
بی بال و پر که نتوان مرغ از قفس پریدن
بند از دلم بریدن آسان بُوَد و لیکن
زنجیر پای یوسف مشکل توان بریدن
او درطواف زندان زنجیر و غلّ به پا داشت
هفت سال او چنین بود با دست و پا خزیدن
از ناله های زنجیر تعبیر نِی چنین بود
از یار هفت ساله مشکل توان بریدن
از حلقه های زنجیر، رسم وفا بدیدم
بوسیده پای یوسف، خون از لبش چکیدن
از ناله های زنجیر افسانه ای شنیدم
شد سر عشق بازی در خون خود طپدن
آن شاه مُلک و امکان گنجینه اش همین بود
یا نردبان خریدن یا تخت در گُزیدن
جبریل گر نخواهد تابوت او بگیرد
چندین غلام زنگی، هم می توان خریدن
پیدا نشد عماری از چوب و تختة عرش
و ز نردبان کوتاه، بهتر توان گُزیدن
من عاصی و گنهکار رویم سیاه و زنگار
دوشم به زیر محمل شاید توان رسیدن
من، هم غلام یوسف هم بنده ای زِ موسی
زنجیر و نردبان را بر دوش خود کشیدن
یا باب الحوائج یا موسی بن جعفر
مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن
(بحر مضارع مثمن اخرب)
سروده غلام
https://t.me/MahdiMovahedAbtahi/189