مخفی
ارسال شده توسط Mahdi Movahed-Abtahi در 92/8/29:: 2:54 عصرمخفی
آندم که پای غنـچه ها خـونیـن شد از خار جفـا
در زیر تیـغ و نیـزه ها، بابا چـرا مخفـی شـدی؟!
تعقیـب کرد دشمن مرا پاره نمـود گـوشم، چرا؟
بـودی بـه گـودال بـلا، امـا چرا مخفـی شـدی؟!
برخیز و بیـن وحشیگران زیـور بردند از دختـران
هر سو یتیمی شد دوان، بابا چرا مخفی شدی؟!
شرمنـده از غارتــگری، تنهـایِ بی همسـنگری
سنگین زِچوب وسنگ کین اینجاچرا مخفی شدی؟!
آندم که آتش می رسیـد زینب سراسیـمه دویـد
جُـز وی کسی یاور ندیـد، بابا چرا مخفی شـدی؟!
با ما مکـن افسونـگری پایان رسـید ویـرانــگری
با ما بیـا گردشـگری از کـاروان مخفـی شـدی؟!
جوشد زِ اینجا چشمه ها چیـده به دورش سنگها
سنگی به روی سنگـها، اینجا چرا مخفـی شدی؟!
اینجا غلامی می نوشت اسرار ما و سرنوشـت
اما شنیدیم از نای وی عریان بی سقفی شدی!
مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن (بحر رجز مثمن )
غلام (دکتر سید مهدی موحد ابطحی)
تقدیم به روح بزرگوار پدرم