اخلاق پیغمبری
ارسال شده توسط Mahdi Movahed-Abtahi در 93/1/1:: 12:0 صبحاخلاق پیغمبری
. . . . بیرون شهر [اصفهان] بودم، مجلس فاتحه یکی از آقایان روضاتی بود. من از بیرون به عجله آمده بودم، بنا داشتم به این مجلس برسم. هوا داغ! عمامه قُل قُل می کرد! سرم . . ! وارد شدم به عجله و تندی. همان اوائل جلسه یکی [به احترام من] بلند شد و مرا را [جای خودش] نشاند. من نیز با [آیه الله] آسیدمرتضی [موحد ابطحی] هیچگونه [حساب] شوخی [تا قبلش] نداشتیم و [بعدش هم] نداشتیم. وقتی نشستم پهلوی من [حجه الاسلام و المسلمین] حاج آقا محمد فقیه[1] بود که بعداً فهمیدم دامادشان است و پهلوی ایشان حاج آقا مرتضی. حالا، من در حالی که تازه آمده بودم و هوا داغ! و جوان! و . . ، انتظار نداشتم از یک پیرمرد که یک چنین حرفی بزنند و شوخی بکنند، من نمی دانستم این حرف شوخی است. به من گفتند: «احوال درویش؟!» من نیز جسارت کردم؛ بلند! بلند! در حد ایشان نبود اما وقتی آدم ترمزش در می رود، اختیارش دست خودش نیست. این مرد بزرگوار یک کلمه حرف نزد! حاج آقا محمد نیز یک کلمه حرف نزند! خیلی خوب. مجلس تمام شد و آمدیم بیرون.
دفعه دیگر، مسجد مریم بیگم فاتحه بود در شبستان، بیرون هم چادر زده بودند. من بیرون نشسته بودم که حاج آقا مرتضی وارد شد. با خودم گفتم: آن روز، آنجا، در آن جلسه، من جسارت کردم به ایشان، حالا من پاشم و برم دست ایشان را ببوسم، راستِ همه[2]، تا جبران شود. بلند شدم رفتم جلو، آنچه کردم ایشان نگذاشت دستش را ببوسم. بازهم یک کلمه از آن جسارتها حرفی نزد. خوب، آمدیم، نشستیم. نگذاشت! من وظیفه می دانستم خودم را درمان کنم.
یک شب، شنیدم دارند درب منزل ما را می زنند، ساعت دوازده شب، [هوا] سرد! سرد! رفتم، دیدم آقا آسید مرتضی است و پدر شما [آیه الله العظمی] آسید محمد علی [موحد ابطحی]. این دو تا صورتشان را بسته بودند از سرما با شال و آمدند تو. آمدند نشستند و من تعجب کردم این وقت شب! - من دوستشان دارم ایشان را همشان خوبند، ذرّه ای قاطی ندارند. خودت هم نداری. اما یک خورده همه ما یک چیزی مان می شود- آمدند احوال پرسیدند و ما هم وظیفه خودمان را انجام دادیم - همان تعارفات و احترامات . . - یک کلمه از آن حرفها نزدند. اینها آمدند به من بگویند ما از این حرفها چیزیمان نیست، اما یک کلمه حرف نزدند، با عمل، با عمل رساندند به من که «ما نسبت به تو چیزی مان نیست»، اما [این که] یک کلمه از آن حرفها [را بازگو کنند]، اصلاً.
در خوبی کسی را مثل اینها من ندیده ام. دیده ام آیه الله العظمی آسید عبدالهادی شیرازی و خویی و آسیدمحمد شاهرودی و اصطهباناتی، و امثال آقای حیکم و . . [را]. رفت و آمد داشته ام با آنها، من با اینها جلسه داشته ام. آدمهای خوب خیلی هستند اما اینها [پدر و جدتان] در این سطحی که بودند، من کم نظیر دیده بودم. در یک همچنین سطحی، یک اخلاقی پیغمبری بود. من اگر بودم یک کلمه اش را طاقت نمی آوردم. شما در چنین بیتی بزرگ شده اید. من تا زنده ام برای آنها طلب مغفرت می کنم. آنها در محدوده و شعاع خودشان روشنی می دادند و مردم را روشنی می کردند. جدتان که حکمت نیز خوانده بود و کارهایی می کرد که کمتر کسی انجام می داد. . . .
نکته: آیه الله مستجابی (مستجاب الدعوة)، نوه آیت الله سید ابوالحسن صدرعاملی، که با مرحوم امام موسی صدر و مرحوم آیه الله سید حسین خادمی (خادم الشریعه) عمو زاده می شوند.
منبع: موحد ابطحی مهدی و راویان. در محضر استاد. فصل سوم: مصاحبه ها. روایت راوی سوم: آیة الله سید مرتضی مستجابی. ناشر ؟؟، 1394
1: فرزند ارشد مرحوم آیه الله سیدمحمدتقی موسوی اصفهانی صاحب کتاب مکیال المکارم به به امر امام زمان علیه السلام نوشته شده است.
2: در مقابل همه