فسونگر
ارسال شده توسط Mahdi Movahed-Abtahi در 94/12/29:: 12:29 صبحمرا نـام مهـدی فُسـونگـر شود
که بر جسم و جان کیمیاگر شود
خدایی به امثـال مهـدی سِـزَد
تـواضـع کنـد او به پیـش اَحَـد
مرا بـوده این مِهـر او سرنوشت
قضـای نوشـته نشـایـد حسـد
از او پُرسـم و از او می ستـانـم
زِ من دستی دراز و زِ او هم مـدد
نبـودم مـگـر با دعای آن پـدر
بسـی صـفـرم و او شـد عـدد
مپُرس از فقـه و جَهد و اجتهـاد
بسی صفر و پوچند بی یک عدد
برو عـالمـا خُـرده بر مـن مگیـر
خدا یار او را علم و دانش دهد
مگویم غیر مهدی تا حین فـراق
به آغوش جانان جان دهد
چنان زندگـی کرده ام در جهـان
بسی طعنه دیـدم؛ چرا می دود؟
کشیـدم رنج و خرسندم که این
چو مجنون سوی مهدی می دود
مگـو جـای او کانـدر کجـاسـت
بسی گشته ام من نجُستم بلَـد
شدم مسـتِ مهـدی زِ قـلّاده ام
که بودم جمـادیّ و گشتم جسد
شنیـدم هاتفی گفت این سخـن
جوانی گُنـَه کار را می خـرد
جوانی که حیـران ایمان شـدی
برو پیش او تا گناهت بَرد
جوانمرد عـاشـق نِما، جـان ما
ببین عشق او مستِ مستت کند
غلامم، غلامم، جُـز این را مگو
مرا جُز غـلامی نباشد سَند
بحر متقارب مثمن محذوف
(فعولن فعولن فعولن فعُـل)
شعر از غلام (دکترسیدمهدی موحدابطحی)