سفارش تبلیغ
صبا ویژن

کو حکیم؟ کو طب اسلامی!

ارسال شده توسط Mahdi Movahed-Abtahi در 95/6/8:: 12:9 صبح

«طب اسلامی و حکیم نامیده شدن اطبا» موضوع مصاحبه پایگاه خبری طلیعه با جناب حجه الاسلام دکتر ابوالفضل ساجدی به مناسبت روز پزشک است  که به دلیل ایرادات متعدد، نقد زیر را ارائه می دارم: 

1.         عنوان دو قسمتی است: قسمت اول گزاره ای است که تا حدودی در مصاحبه اشاره و تبیین شده اما قسمت دوم ادعایی است که این مصاحبه نتوانسته آن را اثبات کند.

2.        معنای «پزشکی اسلامی» واضح و مورد اجماع یا اتفاق نیست: هم می توان به پزشکی به کار بسته شده توسط مسلمانان در قرون شکوفایی تمدن اسلامی اطلاق کرد و هم به آموزه های دینی مرتبط با سلامت و حفظ الصحه.

3.        سؤال اول مغلطه دارد: در تعاریف اسلامی و رایج، به پزشک فقط حکیم نمی گویند بلکه هم طبیب و هم حکیم ثبت شده است. از طرف دیگر، کاربرده «حکیم» با معنای مورد نظر سائل مربوط به اسلام نیست بلکه مربوط به «طب سنتی» و «طب اسلامی-ایرانی» است. مصاحبه شونده نیز متعرض چنین مغلطه ای نشده است!

4.        سؤال اول دو قسمت جداگانه و متمایز دارد: اولی متضمن تحلیلی تاریخی در استفاده از واژه حکیم است و دومی مستلزم تحقیقی مفصل برای شناخت پارادایم توحیدی، نظام ارزش گذاری اسلام و قرآن، و نظام ارزشی حرفه ای به نام طب یا پزشکی است. نه مصاحبه کننده متوجه خلط مبحث بوده و نه مصاحبه شونده!

5.        درباره چرایی اطلاق واژه «حکیم» در پرسش دوم، مصاحبه شونده سه احتمال آورده است: 1) چون خدا حکیم بوده، 2) حکمت به معنای استوار و قاطع، 3)حکمت به معنای شناخت صفات خدا. اما

a.       چه کسی گفته و بر اساس کدام شاهد تاریخی می توان مدعی شد که مردم چون خدا را حکیم می دانستند پس اطباء و پزشکان را نیز حکیم نامیدند؟!

b.       شاید «حکمت» به هدف غایی و انگیزه نهایی از عملکرد موجود زنده اشاره داشته که به نوعی پزشکی و طب را نیازمند «تئوری بیماری»، «تئوری شفا»، و شناختن «پارادایم غالب» می دانسته است.

c.       شاید اطبای سنتی درباره فلسفه پزشکی و مبادی علم طب بیشتر می دانستند که حکیم نامیده شدند.

d.       اصلا اشاره ای ندارد که بسیاری از اطبای سنتی در گذشته، فلسفه نخوانده بودند و بسیاری از فلاسفه نیز طب نخواندند!

6.        فهم ایشان از تخصصهای پزشکی و تأثیر آنها بر طبابت و پزشکی ابتدایی است: نگاه ابژه ای و مکانیکی آنها به سلامت و به انسان است که مشکل ساز شده است نه خود تخصص، زیرا سلامت و مراقبتها را نوعی کالا می پندارند که قابل تبادل و قابل خرید و فروش است. در چنین پارادایم بازاری، پزشک نه طبیب است و نه حکیم بلکه یک تاجر پزشکی یا تاجر سلامتی است (medical business).

7.        تخصصی شدن را مانع تلاش پزشکان برای رسیدن به بقیه علوم مانند فلسفه و الهیات دانسته است! هستند پزشکانی که رشته های دیگر علوم انسانی تحصیل کرده اند! بلکه پارادایم پزشکی در تنافی یا در تعارض با پارادایم توحیدی است که اسلام و قرآن معرفی می کند، حتی در تعارض یا در تنافی با پارادایم علوم انسانی است. همچنین فروکاستن دانش پزشکی به یک مهارت یا به یک شغل (تأمین معاش) است که این حرفه را تنزل داده است.

8.        نویسنده از پزشکان مطالبه می کند که مباحث اسلامی و قرآنی و اخلاقی را مبانی فعالیت خود قرار دهند! کجای تدریس دروس علوم پایه و دروس بالینی دانشجویان پزشکی می توان چنین مباحثی را گنجاند؟ درسهای گروه معارف نیز که در دانشگاهها ارائه می شوند، به عنوان دروس عمومی هستند نه دروس تخصصی پزشکی.

9.        اشاره به محتوای سوگندنامه پزشکی دارد که با حیکم بودن پزشک قرابت دارد! سوگندنامه پزشکی نه وحی منزل است و نه الزامی حرفه ای برای فارغ التحصیلی از پزشکی! می توان محتوای آن را عوض کرد!

10.     اشاره ای به روز پزشک کرده برای بهبود طرز فکر حکیم بودن پزشکان! باید گفت برگزاری روز پزشک یا عدم برگزاری آن هیچ تأثیر و دخالتی بر عملکرد پزشکان، بر هدف علم پزشکی، و یا بر پارادایم غالب پزشکی ندارد. حتی توجه به این روز را برای اعتلای جایگاه طبابت و طبیب مطرح کرده است! اما باید گفت که پزشکی به عنوان یک حرفه تحت تأثیر «کدهای حرفه ای» است، و به عنوان یک رشته کاربردی و عملی تحت تأثیر «کدهای اخلاقی» است، و به عنوان بخشی از نیاز مردم جامعه، تابع «چارچوب ارزشی» آن جامعه و متأثر از فرهنگ و دین آن مردم است که متأثر از نظام ارزش گذاری (در اینجا «پارادایم توحیدی») است.

11.     نویسنده با اشاره به مراجعه بسیار زیاد مردم به پزشکان، خواسته که آنان به سوگندنامه متعهد باشند و فضای اعتماد گذشته را بازآورند! بد نیست نویسنده درباره «نیاز القایی» (induced need) که پزشکان به ویژه متخصصان در مردم یا در گروههای پرخطر ایجاد می کنند جستجو نمایند تا متوجه شوند که این نیازها همیسه واقعی نیستند بلکه می توانند برای نیازمندسازی مشتریان باشد تا به فروشندگان خدمات سلامتی و پزشکی بیشتر و بیشتر مراجعه نمایند. این واقعیت تجارت پزشکی است!.

12.     نویسنده در انتهای پاسخ به سؤال اول، خواستار نداشتن دید مادی و منفعتی به پزشکی شده است! باید گفت نظام سلسله مراتبی که در پزشکی و شدیدترش در تخصصهای پزشکی هست (تحت تأثیر پارادایم غالب پزشکی) که چنین ارزش گذاری انجام می شود.

13.     الزاما آموزه های دینی با آموزه های طب سنتی ندارند، این همراهی که دیده می شود یا انتظار داریم، بخاطر قرابت زمانی است که مفاهیم به کار رفته در آن زمانها داشته اند.

14.     باید شبکه معنایی از مفاهیم مثبت مانند «سلامت»، «عافیت»، «صحت»، «راحه»، و مفاهیم منفی مانند «عله»، «مرض»، «داء»، «کرب»، و بسیاری از واژه های دیگر تحقیق می شد تا بتوان سلامت و بیماری، درمان و شفا و و و را به درستی تبیین کرد و به اسلام نسبت داد (همانند کاری که ایزوتسو در کتاب «شبکه معنایی واژه های اخلاقی در قرآن» انجام داد

15.     نویسنده مدعی است هرچه اسلام حرام یا مکروه دانسته، ضرری جسمی یا روحی به دنبال داشته، پس اسلام قابلیت دارد که طب اسلامی داشته باشد!  باید گفت بیشتر آموزه های دینی در ذیل حفظ الصحه (بهداشت، پیشگیری) جای می گیرند که متفاوت با درمان است. البته ادعای فوق نیز تنها یک فرضیه است که مبتنی بر شواهد پشتیبان زیادی نیست بلکه شواهد خلاف نیز داریم.

16.     توصیه به استفاده از «مکاشفه» و «دریافت» شده است! intuition چه جایگاهی در علوم تجربی دارد؟ آیا نتیجه آنها قابل تکرار است؟ آیا ایشان به مکاشفه فهمیده که عینک نیاز دارد؟!

17.     حرام بودن یا جایز اعلام کردن مساوی با ضرر بدنی صرف نیست بلکه ممکن است منافع دیگری نیز مدنظر شارع بوده باشد.

18.     نویسنده فایده توصیه هایش را روی آوردن جامعه و جوانان به دین و مسائل دینی دانسته است!  البته این هدف دیگری است که در پارادایم وسیعتری به نام پارادایم توحیدی می گنجد و نه در پارادایم اسلامی (در مقابل مسیحیت، یهودیت)، و نه در پارادایم طب سنتی ایرانی، و نه در پارادایم طب اسلامی!

19.     وی اشاره دارد به موردی که با تحقیق در منابع طب اسلامی، در مباحث اعتقادی نیز متحول شد و پیگیر مسائل شرعی خود شد! این مورد جزئیه است و قابل تعمیم نیست، و بر اساس علوم تجربی و کاربردی ارزش فرضیه سازی بسیار ضعیفی دارد.

20.     چند روایت از باب اکل و شرب آورده و به سلامت و پزشکی اسلامی ربط داده است! یکی اینکه «زیاده روی در خوردن و آشامیدن نکنید». سؤال می کنیم: معیار زیادی یا معیار کمی چیست؟ آیا بر حسب کالری می توانید عددی مشخص کنید؟ بر حسب واحد حجم (گرم) چطور؟ روایت دیگری آورده که «پرخور قسی قلب می شود» ایا می توان نتیجه گرفت تمام افراد چاق و پرخور در جامعه ما، قسی القلب هستند؟ به نظر می رسد با کمی تحقیق و جستجو، نویسنده می توانست روایات بهتری را برای ربط دادن جسم و روان مطرح نماید.

21.     روایتی آورده که «معده مادر تمامی بیماریهاست»! خوب چرا این را تبیین نمی کند؟ این ادعا که اثبات تجربی نشده! خلافش نیز زیاد است! روایت دیگری آورده که «اگر فردی چهل روز گوشت چیرش نیاید، باید قرض کند و گوشت بخرد و بخورد»! چرا به این روایت اشاره نکرده که «اگر کسی چهل روز گوشت نخورد باید در گوشش اذان گفت»! اذان گفتن به چه معناست؟ چه ربطی دارد؟

22.     مدعی است در روایتی خوردن غذای داغ حرام دانسته شده! سپس علتش را چنین بیان می کند: احیاناً باعث ایجاد ناراحتی و بیماری می شود! این چه جور تبیینی است؟ البته این (خوردن غذای داغ موجب بوجود آمدن بیماری شود) می تواند یک فرضیه باشد از میان چندین فرضیه! سؤال: فرق حرامی که مضر است با حرامی که مضر نیست، چیست؟ حد تمایز این دو کدامند؟

23.     مکروه بودن خوردن غذایی که به آن فوت شده را بخاطر وارد کردن منواکسیدکربن دانسته است!ادعای بزرگ و تمسخر آمیزی است! منواکسید کربن واژه ای از علوم جدید است نه دوران صدر اسلام یا دوران گذشته ایرانیان! اینجور استدلال/توجیه کردن باعث وهن اسلام و دین است تا باعث تقویت دین!آیا فلسفه دین خواندن موجب چنین سبک سری شده است؟!

24.     بسیاری از روایات معصومین علیهم السلام به حفظ الصحه مربوط می شوند (در زبان امروزی: فیزیولوژی و بهداشت و پیشگیری) و به پاتولوژی و بیماریزایی مربوط نمی شوند.

25.     اهمیت شب زنده داری را بخاطر داشتن سبک زندگی مناسب و حفظ سلامتی دانسته! ولی باید گفت که عوامل بسیاری می توان از بیدار ماندن  مردم در شبها رصد کرد که بر سلامت آنها اثر سوء می گذارند (لامپهای سفید رنگ).

26.     سبک زندگی سالم (مطابق نظر اسلام) در یک پارادایم توحیدی معنا می یابد که بخواهیم آموزه های عمومی برای حفظ الصحه را فرهنگ سازی کنیم.

27.     آیه «و لا تلقوا بایدیکم الی التهلکه» را به بحث خودکشی ربط داده! اما چنین نیست و هلاکت در اینجا به معنای قتل و خودکشی نیست! آیات خودکشی عبارتند از: من قتل نفساً بغیر نفس او فساد فى الارض و فکانما قتل الناس جمیعا (مائده 32)، ولا تقتلوا انفسکم ان الله کان بکم رحیما و من یفعل ذلک عدوانا و ظلما فسوف نملیه نارا و کان ذلک على الله یسیرا (29 و 30 نساء)، وَمَن یَقْتُلْ مُؤْمِنًا مُّتَعَمِّدًا فَجَزَآؤُهُ جَهَنَّمُ خَالِدًا فِیهَا وَغَضِبَ اللّهُ عَلَیْهِ وَلَعَنَهُ وَأَعَدَّ لَهُ عَذَابًا عَظِیمًا (93 نساء)،

28.     در توجه اسلام به سلامت جسم، اشاره کرده که اگر در همگام نماز احتیاج به قضای حاجت شود، باید از ادامه نماز صرف نظر کند و بعد از قضای حاجت، به اقامه فریضه بپردازد! نمی دانم چرا اشاره نکرده که توصیه شده و مستحب است که قبل از وضوگرفتن و قبل از نماز، قضای حاجت انجام شود! شاید مطالعات فلسفی مانع جستجوی فقهی شده!

البته این نوشتار به زودی ارتقاء می یابد. 

مطالب مرتبط از همین نویسنده: 

طب الرضا: الگوی طب اسلامی

تحلیل «استدلال علمی» درطب سنتی ایران (البته تا قبل از انتشار مقاله، فقط دو نفر اول و آخر نویسندگان بودند اما پس از انتشار بقیه نیز اضافه شده بودند)

طب سنتی یا طب اسلامی؟ بازنشر شده در «سایت تحلیلی الف»

پارادایم غالب پزشکی

پارادایم طب سنتی





بازدید امروز: 9 ، بازدید دیروز: 320 ، کل بازدیدها: 422841
پوسته‌ی وبلاگ بوسیله Aviva Web Directory ترجمه به پارسی بلاگ تیم پارسی بلاگ