چرا حیدر نبود!؟
ارسال شده توسط Mahdi Movahed-Abtahi در 95/11/24:: 6:45 عصر
بودم غیور و غیرتم شُهره به آفاقم نمود
لیکن نمی دانم چه شد سیمای جانانم کبود
عمری سراپا گوش و چشم شاید تقاضایی کند
او در قفس بودش ولی چیزی نگفت و پرگشود
همراه او غمخوار او تنهاترین دلدار او
در حسرت گفتار او پایان رسید گفت و شنود
او شمع و من پروانه اش من در طواف کعبه اش
هفتاد و پنج روزی گذشت او در رکوع و من سجود
من پاسبان از گلشنش هم باغبان هم غنچه اش
شرمنده از پژمردنش او اشک و از من می زُدود
او بهترین همیار من چشم انتظـارِ پایِ من
شرمنده از دیوار و در صورت به زیر و قد خمود
دست خدا در آستین چشم خدای راستین
اما مپرسیدم چرا آتش به خانه شد فرود
انسیه حورا، بتول، بودش امانت از رسول
شاید نخفتم چون که شد دستان کین بر او فرود
هم چشم و هم دست خدا بیدار بودم با خدا
غفلت نکردم لحظه ای این خانه را سوزاند حسود
شرمنده از کوتاهی ام ریسمان نمود همراهی ام
آخر ندانستم او که بود حوریه یا انسیه بود
من ناخدا چون گشته ام؟ درهم شکسته کشتی ام
دشمن وِرا دیوار زد قدش چرا گشتی خمود؟
ای کاش غلامی می شنید این درد و این حزن شدید
او می نوشت با اشک خود آنجا چرا حیدر نبود
بحر رجز مثمن سالم (مستفعلن ×4)
شعر از غلام: (دکترسیدمهدی موحدابطحی)