اسید پاشی به معلم یا مقاله آی اس آی!
ارسال شده توسط Mahdi Movahed-Abtahi در 96/1/29:: 11:15 صبحاین خبر «دانش آموز پانزده سالهای برای پایان رابطه پدر و معلمش راهی جز سوزاندن معلم با اسید پیدا نکرد» در گروه تلگرامی «دبیرخانه کشوری تفکر و کارآفرینی» منتشر شد که خبر درست این بود «چند ماه پس از فوت مادر دانش آموزی در سانحه رانندگی در انگلستان، پدر با خانم معلم وی ازدواج می کند که این حادثه رخ می دهد» و من دو سؤال زیر را مطرح کردم:
1) مقاله آی اس آی مهمتر است یا پیش نیامدن چنین حادثه ای؟
2) افزایش حقوق و مزایای معلمان مهمتر است یا پیشگیری از وقوع چنین رویدادی؟
مقدمه
هدفم از این سؤالات دریافت دیدگاه ها (point of view) و شاید تحلیل علمی و کلاسیک بود زیرا نگاه کردن به این حادثه از دید افراد مختلف می تواند تجربه ارزشمندی برای اندیشمندان باشد به ویژه که در گروههای مختلف تلگرامی، اساتید و صاحبنظرانی در طیفهای مختلف و از رشته های مختلف تحصیلی حضور دارند که می تواند فرصت مناسبی برای بهره گیری از تجربیات و ظرفیتهای علمی آنان باشد.
اتفاقات مشابهی نیز در ایران می افتد (با جستجوی ساده ای در اینترنت یافت می شوند) که می تواند برای معلمان و مربیان و مشاوران تلنگر و درس عبرتی باشد، شاید که حرفه ای تر کار کنیم، جامع تر (systematic or integrative approach) به مسأله بیاندیشیم، روحیه پرسشگری (questioning) را تقویت نموده و از وقایع روزمره سؤال مناسب و مسأله مناسب بسازیم، و ذهن و فکر و تصمیم و رفتار خود را بازنگری کنیم. ان شاء الله.
این خبر و سؤالات خودم را در سه گروه تلگرامی زیر به اشتراک گذاشتم و بازخوردهای آنان را در ذیل می آورم (البته با ویرایش نگارشی که در [] آورده ام):
واکنش گروه تفکر و کارآفرینی
* بیشتر اعضای این گروه معلمان و مربیان کار و فنآوری از سراسر کشور و البته برخی اساتید دانشگاهها هستند.
نظر اول: داستان این دانش آموز پانزده ساله چیه؟ حالا تحلیل از چه منظری؟ پس موضوع صحت داره و رخ داده؟ اگه مسئله آسیب شناسی هست، باید اجازه داد صاحب نظران حقیقی تحلیل کنند، اظهار نظرات امثال بنده که اطلاعی درباره روانشناسی، علوم تربیتی و کلا" روابط انسانی نداریم، باعث پیش داوری درباره افراد این چنینی شده و ممکن است منجر به بروز رفتارهای نامناسب یا پدیده های شبیه به آن (حالا در هر موقعیتی: خواه در کلاس یا در سطح اجتماع) بشود. [مگر معلم کار و فنآوری بیگانه از روابط انسانی است؟ روابط بین دانش آموز و مربی/معلم؟ روابط بین دانش آموز و نامادری/ناپدری؟ چرا خودمان را از دنیای واقعی دانش آموزانمان جدا می بینیم؟ مگر معلم و مربی کیست: تافته جدا بافته ای است؟ مگر بیشتر معلمان/مربیان اشتراک فرهنگی و زبانی و دینی با دانش آموزان خود ندارند؟] [کسی مقاله می نویسد که صاحب نظر شده در موضوعی یا حوزه ای! در حوزه تعلیم و تربیت و آموزش و پرورش که حوزه ای کاربردی (بالینی) است, صاحب نظر شدن بدون مهارت در عمل تعلیم و تربیت ممکن است؟ این موضوعات به ظاهر متضاد در درون یک فرد چالش ساز هستند برای تصمیم گیری و برای قضاوت!]
نظر دوم: بروز هیچ حادثه ای نمی تواند موجب رد یا باطل شدن یک خواسته یا یک تلاش علمی شود. هر چیزی در جای خودش مهم و قابل تامل و بررسی است. برای جلوگیری از چنین حوادثی باید علتها را یافت و درمان کرد نه اینکه از یک مسئله بر علیه مسئله ای دیگر استفاده کرد. مقاله i.s.i یا افزایش حقوق دغدغه همیشگی معلمان و دانشجویان و یا سایر قشرهای فرهنگی و علمی جامعه است. به نظرم سازمانهای دولتی و نهادها باید اقدامات لازم را جهت کم کردن آثار سوء این موارد در روند آموزش دانش آموزان انجام دهند. معلمی که افکارش به دلیل عدم تامین مخارج زندگی به هم ریخته باشد، صدرصد نمی تواند کارش را درست انجام دهد. از لحاظ روانی در برخوردها و رفتارها نیز آثار این مسئله آشکار خواهد شد، دلیل بارزش هم تبعیض بین معلمها و سایر کارکنان است. برنامه ریزی دقیق در آموزش و رعایت عدالت در هر جامعه ای باعث کاهش چنین مسائل تاسف باری خواهد شد. از طرفی، ما همیشه از آموزش والدین و خانواده ها غافل بوده ایم که این امر هم مسائل زیادی را بوجود آورده است. سپاس از توجه دوستان، موضوعات چالش ساز در نهایت منجر به تفکر و انتخاب راه صحیح می شود. قبول کردن بدون تفکر و احساس یک موضوع باعث ایجاد مشکلات فکری زیادی می شود. [ابتدا مظلوم نمایی برای معلمان می کند و سپس عقب نشینی می کند و آنها مقصر می داند که از تعلیم و تربیت و آموزش خانواده ها غافل بوده اند!]
نظر سوم: همه مسائل سرجای خودشان بسیار بسیار مهم هستند. [یعنی این موضوعات را نباید به هم ربط داد بلکه باید جداگانه به آنها پرداخته شود! گویا داشتن اندیشه جامع و همگرا و میان رشته ای یک عیب محسوب می شود!]
* این گروه از اساتید و دانشجویان مرتبط و علاقه مندان به پیگیری «تئوری رویکرد اسلامی عمل (عاملیت)» تشکیل شده که جناب دکتر خسرو باقری ارائه کرده اند.
نظر اول: افزایش حقوق و مزایا یا هر مولفه ی دیگر معلول عللی است که در آن حوزه ورود نمی توان کرد ..خط قرمز است...سیستم معیوب تعلیم و تربیت ما حکم این بیت حضرت مولاناست: «کاملی گر خاک گیرد زر شود» «ناقص ار زر برد خاکستر شود» ...این سیستم ناقص، طلا به شما نمیده ... [گرچه نگاه جامعی داشته اند اما بسیار ناامیدانه نوشته اند!]
نظر دوم: هرچی فکر کردم ربط این دو تا شکل [«تذکر یا نکته» که من در ابتدای سؤالاتم گذاشته بودم] را به آن خبر، نفهمیدم. یعنی منافاتی ندارند و برای رسیدگی به این مشکلات لازم نیست از اموری مثل اول [نوشتن مقاله آی اس آی] و دوم [افزایش حقوق و مزایای معلمان] و دیگر نکته ها غفلت کرد! فقولو قولا سدیدا + شکل «تذکر یا نکته». موافقم . [یعنی می توان آن قدر صاحب نظر در تعلیم و تربیت شد که مقاله ای اس آی داشته باشیم اما مسائل واقعی و اتفاقات روزمره دنیای تعلیم و تربیت را چاره اندیشی و ایده پردازی و تئوریزه نکرده باشیم!] [یعنی حقوق و مزایای معلم می تواند اضافه شود حتی اگر چنین اتفاقاتی بیافتند که نمایانگر خروجی نهاد تعلیم و تربیت بوده و نشان می دهند معلم برای چنین اتفاقاتی حقوق و مزایا می گرفته است!]
نظر سوم: اتفاقا رابطه معناداری میان رفاه معلم و میزان اثر گزاری مثبت او در جامعه وجود دارد.... [یعنی اگر حقوق و مزایای معلم کم باشد (به هر دلیلی)، وی ممکن است از ایفای نقش اصلی خود (تعلیم و تربیت) کم گذاشته و دانش آموزی را تحویل جامعه دهد که بتواند چنین وقایعی را بوجود آورد! یا برعکس، کافی بودن شأن و منزلت معلم (مادی یا غیرمادی) موجب پرورش درست کودکان و نوجوانان (برای ایفای نقش خودشان در جامعه) می گردد.]
واکنش گروه فلسفه تعلیم و تربیت
* بیشتر اعضای این گروه معلمان و مربیان و دانشجویان فلسفه تعلیم و تربیت و رشته های مرتبط و برخی اساتید آنها هستند.
نظر اول: سوال را ادامه بدهید: انتخابات بهتر است یا پیشگیری از این رویداد؟ دموکراسی بهتر است یا ...؟ آزادی بهتر است یا ....؟ اتفاق ناگواری بوده ولی چه ربطی داشته که همه کارهایمان را رها کنیم و پیگیر آن باشیم. [یعنی این خبر و سؤالات ربطی به تعلیم و تربیت نداشتند!]
نظر دوم: یکی از بزرگترین مزیتهای فیلسوفان و دانشجویان فلسفه این است که هر بحثی را در موقعیت خودش پی می گیرند، + شکل «چشمک». [کنایه و اشاره به اعضای گروه که این مطلب را پیگری نکنند!]
گروه فلسفه و روش شناسی علوم انسانی
* این گروه از اساتید و دانش آموختگان حوزه و دانشگاه در رشته های علوم انسانی است که عمدتا داوران و اعضای مجله «فلسفه و روش شناسی علوم انسانی» (وابسته به پژوهشگاه حوزه و دانشگاه) هستند.
[خبر مذکور و سؤالات من (علیرغم دو بار ارسال) فورا و بدون هیچ تذکری حذف شدند!]
در انتها تحلیل خود را مطرح می کنم:
1- مادر دانش آموز مدتی پیش فوت کرده بود.
فقدان عزیزان (سوگ) حادثه ای است که بحران روحی و روانی و جسمی و عاطفی در نزدیکان ایجاد می کند که هم فرد را آسیب پذیر می نماید و هم نیازمند حمایت و مشاوره و مراقبت (و حتی درمان). کانون محبت مادری برای این دانش آموز از دست رفته و مانند فردی شکست خورده، نیازمند پشتیبانی عاطفی و روحی-روانی است. مشاوره روانشناختی در مدرسه یا در کلینیک، مشاوره با پزشک خانواده در مطب، و حتی مشاوره تخصصی با روانپزشک برای چنین افرادی لازم است.
2- پدر دانش آموز با خانم معلم پسرش ازدواج می کند.
مادر برای این دانش آموز، نه فقط «کانون مهر و محبت» بوده بلکه «منشأ هویت و شخصیت» و «مصدر شناخت و معرفت» بوده پس نمی تواند وی را با دیگری جایگزین نماید و بپذیرد که دیگری این جایگاه را بگیرد، آنهم به طور ناگهانی و پس از بروز بحران سوگ. بعلاوه که ازدواج مجدد پدرش با خانم معلم این دانش آموز حس رقابت جنسی را در رابطه از بین رفته پدر - مادر به صورت پدر- معلم زن بر می انگیزاند، رقابتی که ممکن است خود دانش آموز را نیز وارد آن کند.
3- اگر معلمان و مربیان تعلیم و تربیت خود را صرفاً عرضه کنندگان کالایی به نام دانش و علم ندانند بلکه خود را بخشی از تجربه زیستی دانش آموزان بدانند، می توانند هم احساسی و همراهی با متربیان داشته باشند و نقش یک معلم و مربی واقعی را ایفا نمایند. آیا اساتید ایده پردازان تعلیم و تربیت در هر کشور و هر فرهنگی محسوب نمی شوند؟ اگر چنین اند، پس انتظار می رود مشکلات واقعی مردم و تجربه های روزمره زندگی آنها را به مسأله هایی تبدیل کنند که محققان و اندیشمندان بتوانند به حل مسأله و ایده پردازی و تئوریزه کردن آنها اقدام نمایند. چنین دانش و مهارتی را به طور مستقیم نمی توان سنجید ولی می توان به طور غیرمستقیم اندازه گرفت: با نوشتن مقالات پژوهشی اصیل و انتشار در مجلاتی که رتبه بندی جهانی بیشتری دارند (آی اس آی).
نتیجه گیری کلی:
1 - «افتادگی آموز اگر طالب فیضی» «هرگز نخورد آب زمینی که بلند است»
2 - ألم یعلم بأن الله یری (آیا انسان نمی داند که خداوند او را می بیند)
3 - و قل ربّ زدنی علماً (و بگو پروردگارم، مرا علم و دانش افزون فرما)