منطق دیپلماسی: چندکنشگری میان عدم قطعیت!
ارسال شده توسط Mahdi Movahed-Abtahi در 96/2/17:: 12:45 عصرمنطق دیپلماسی: چندکنشگری میان عدم قطعیت!
The Logic of Diplomacy: Multi Role Playing among Uncertainty
دکتر محمدجواد ظریف سخنرانی مهمی در روز معلم در دانشکده روابط بین الملل داشت [1: دانلود] که از دید رسانه ها عمدا یا سهوا مغفول ماند. در نوشتار زیر تلاش دارم با استفاده از منطق چند ارزشی و منطق فازی وارد دیپلماسی شوم:
بخشی از دانش ما برای حل و فصل مسائل واقعی با مدل و معادله و فرمول (دانش صریح) تنظیم نشده اند زیرا نمی توان آن را با عدد و رقم نشان داد یا توصیف کرد ولی بخش عمده ای از مکالمات و محاورات و روابط روزمره را شامل می شوند (دانش ضمنی/تلویحی). به طور سنتی، این دو قسمت از دانش و آگاهی جدا فرض می شدند (منطق سنتی) اگرچه عملاً هر دو نوع دانش به طور منطقی توسط هر یکی از ما استفاده شده است. این مقاله به توصیف و تنظیم نحوه و تعامل دانش صریح و دانش تلویحی در حوزه دیپلماسی توسط منطق فازی می پردازد .
انسان بسیاری از واقعیات را به صورت مفاهیمی غیردقیق، ناواضح و مبهم درک میکند و به کار میبندد: «دما» کمیتی قابل اندازه گیری است اما ما مفاهیم گرمی، سردی، داغی، خنکی، را متفاوت می فهمیم. «قد» کمیتی است که با مفاهیم بلند، دراز، متوسط/معموی، کوتاه، و کوتوله بیان می شود. «سن» واژه ای است که خصوصیتهای متغیری (نوزاد، شیرخوار، کودک، نوجوان، جوان، بالغ/کامل، پیر، سالمند/فرتوت). «فشارخون» مفهومی است متغیر که ارزشها و خصوصیتهای متفاوتی (مانند «فشارخون پایین»، «فشارخون بالا»، «فشارخون بدخیم»، «فشارخون کنترل نشده»، «فشارخون مقاوم») در پزشکی دارد. همه این عبارات به عدد خاص و دقیقی اشاره ندارند.
شیوه پردازش ذهن ما مهم است: «هوا خوب است» ادراکی کیفی است و نه متغیری عددی و قابل اندازهگیری زیرا مغز انسان عوامل گوناگون را در تفکر استنتاجی خود دخالت داده و گزاره هایی نتیجه می گیرد که هرکدام یک ارزش جداگانه محسوب می شوند. مدیر بانک پس از بررسی گزارش عملکرد یک فعال اقتصادی و بجای انتخاب یکی از دو گزینه «وام میدهیم» یا «وام نمیدهیم»، گزینه های سوم و چهارم «وام میدهیم اگر…» یا «وام نمیدهیم اگر . . » را نیز می تواند انتخاب کند. وقتی مردد هستیم برای انتخاب بین دو ارزش «برویم» یا «نرویم»، ذهن ارزشهای «شاید برویم» یا «میرویم اگر» یا «احتمال دارد برویم» را مطرح کرده و به کار میگیرد. بنابراین، ذهن آدمی واقعیات و مفاهیم بسیاری را به صورت روزمره با عبارتهای مختلف پردازش کرده و با عبارتهایی به زبان می آورد که ارزشهای متفاوت دارند. ذهن آدمی فراتر از صفر و یک کردن، به محاسبه موقعیتهای غیرقطعی و پیش بینی واقعیتها پرداخته و با دخالت دادن ارزشهای متنوع تصمیم می گیرد. همه تصمیم گیریها نیز با درجاتی از عدم قطعیت همراهند و مهم است که شیوه استنتاج تفکر و تحلیل و چارچوب تصمیم گیری چیست؟ و این منطق چقدر با واقعیتها فاصله دارد؟
منطق فازی شیوه طراحی و مدل سازی استنتاج ارزشها به زبان ریاضی است. «منطق فازی» با تعمیم و گسترش مجموعههای «قطعی»، «مجموعه فازی» از «توابع عضویت» با «درجه تابعیت» مختلف شکل می دهد. اعضای این مجموعه «متغیرهایی زبانی» (همان کلمات و عبارات در زبان انسانی یا ماشینی) و غیرکمّی هستند که «ارزشهای متفاوت» برای ما دارند. «تابع عضویت» تعلق عبارت زبانی به مجموعه فازی را نشان می دهد. «درجه عضویت» بیانگر میزان عضویت به یک مجموعه فازی است (0: کاملاً خارج از مجموعه، 1: کاملاً در مجموعه، 0-1: عضویت تدریجی).
به طور کلی، همه چیز (کنشگران، اهداف، محیطها، فیدبکها، تصمیم گیریها، روابط بین الملل، تعارضها، علایق) انعطاف پذیر است.پس مهم است شیوه تفکر و تحلیل و تصمیم گیری خود را چنان ارتقاء دهیم که «عدم قطعیتها را محاسبه پذیر کنیم»، «مجموعه ای از ارزشها را با درجه کنشگری متفاوت شناسایی کنیم» و «موقعیتهای تصمیم گیری را پیش بینی کنیم»:
1) در حل مسأله، گزینه های پیش روی ما افزایش می یابند.
2) در تصمیم گیری، انتخابهای ما گسترده می شوند.
3) در تحلیل و محاسبه عدم قطعیت، موقعیتهای تصمیم گیری متفاوت می شوند.
با چارچوبهای فکری دو ارزشی (بلوک شرق و غرب) هر کنشگری می توانست یکی از این دو برچسب را داشته باشد. قواعد بازی کم و بیش مشخص بود و کنشگران می توانستند انتخاب های قابل پیش بینی و با نتایج قابل پیش بینی داشته باشند. اگر به طور سنتی از منطق دو ارزشی پیروی کنیم و همه چیز را خوب و بد یا درست و نادرست یا شرقی و غربی یا بلوک شرق و بلوک غرب بدانیم، می بایست در واقعیت نیز چنین باشد و گزینه های سوم و چهارمی نباشند یا اصلا گزینه ای نباشد. وقتی می پذیریم کنشگران متنوع هستند (و نه صرفا کنشگران غرب زده یا شرق زده) که چارچوب تفکر و تصمیم ما از حالت سفت و ایستای دوگانه قبلی متنوع تر و منعطف تر باشد. اصرار بر منطق قدیم و عمل به رسوبات ذهنی موجب چالش در تصمیم گیری می شوند اما اگر منطق جدید و پویایی می داشتیم, فرصتی برای کنشگری (و نه چالش) محسوب می شوند.
تقابل دوست/دشمن، خودی/غیرخودی، خوب/بد، شیعه/سنی، مسلمان/غیرمسلمان، . . .همگی از منطقی دو ارزشی (پافشاری بر روابطی خاص) تبعیت کرده و موجب چالش و تعارضات منطقه ای و بین المللی شده اند. در عوض باید روابط چندوجهی با دیگر کشورها و نهادها و جوامع ایجاد کرد تا با مشارکت منافع از کنشگران متنوع، تعارض و چالش به حداقل برسد. البته می توان کمرنگ شدن دوگانه های فوق را با فرآیند «جهانی سازی» همراه دانست.جهانی سازی با «تحول سیستمی» همراه شده که هم به زاویه نگرش ناظران و بازیگران و هم به منطق محاسبه گری آنها (از عدم قطعیتها و واقعیتها) مربوط می شود. منطقه خاورمیانه یا غرب آسیا بنا به دلایلی از مهمترین محیطهای آزمایش (پایلوت) این تحول سیستمی است: الف) نبودِ مدل موفق از دولت/حکومت - ملت/غیرحکومتی، ب) ضعف کنشگری دولتها، ج) ضعف کنشگری منطقه ای (جهان عرب)، د) تقویت کنشگری ملتها.
بر اساس منطق محاسبه پذیر کردن عدم قطعیتها و پیش بینی واقعیتها، 1) صرف داشتن رابطه دیپلماتیک کافی نیست، 2) بسنده کردن به رابطه دیپلماتیک گزینه های تصمیم گیری را محدود می کند، 3) روابط متنوع چه در نوع روابط و چه تنوع در کنشگران فرصت و توان تصمیم گیری در موقعیتهای غیرقطعی و غیرقابل پیش بینی را می افزاید، 4) از ساده سازی و تنزل «روابط بین الملل» در حد روابط «دیپلماتیک» خودداری شود و «اقتصاد و تجارت»، «فرهنگ»، «امنیت»، «علم و دانش» نیز موضوع چنین روابطی قرار گیرند، 5) مفهوم «روابط» به معنای «علاقه مندی طرفین» و «اجتناب از تعارضات طرفین» تغییر یابد، 6) «سطح روابط» مجموعه ای گسترده باشد از: افراد حقیقی و حقوقی، گروهها، اجتماعات، گروهها، جناحها و طیفها، سازمانهای مردم نهاد، نهادهای رسمی ملی و منطقه ای، مجامع بین المللی، دولتها و حاکمیتها.
در جهانی که تحولاتش بسیار شدید و جدی است، غفلت و تنبلی موجب ضرر و انزوا خواهد شد. حتی یک خطای کوچک در این محیط پرتنش و پرتشنج می تواند موقعیتهای کنشگری و واقعیتهای قابل پیش بینی را جابجا کند.
- مهمترین این چالشها، عدم قطعیت «شرایط»، «موقعیتها»، «واقعیتها» و «تغییرات» است: چالشی عمده برای سیاستمداران سنتی با ذهنیتهای رسوب یافته اما فرصتی عمده برای کنشگران.شرایط بحرانی و ناهنجاری در این منطقه نه فقط فرصتی برای کنشگران دیگر منطقه و بین المللی برای تغییر معادلات بازی ایجاد کرده بلکه توان چالش زایی روزانه در مقابل حکومتهای معطل مانده (از جمله ایران) فراهم کرده است. این تحول عمده هم چالش زاست هم فرصت ساز: فرصتی برای کنشگری جدید یا تجربه اضمحلال. شرایط ایستا نیست و کناره گیری و تماشا موجب حذف فرصت سازی برای کنشگری آینده می شود. محیط بازی عوض شده و کنشگران جدیدی مانند القاعده و داعش نقش مهم و تعیین کننده ای در صحنه بین الملل پیدا کرده اند. زمانی شرکت های فراملیتی و بین المللی نقش تعیین کننده ای در حوزه اقتصادی ایفا می کردند اما امروزه کارآفرینان و کسب و کارهای نوپا نیز نقش آفرینند.نفوذ قدرتهای بزرگ برای کنترل جریانات و برای تحمیل اراده خودشان کافی نیست (پایان هژمونی) و کنشگران و بازیگران غیر دولتی در حوزه امنیتی وارد شده و نقش آفرینی تعیین کننده ای در تصمیم گیری دولت ها پیدا کرده اند.
- بسیاری از ما شرایط فعلی را با رسوبات فکری گذشته، چه رسوبات نظری چه رسوبات عملی، بررسی و فهم می کنیم. این چالشی است در سطح تحلیل که می تواند پیامدهای عظیمی به همراه داشته باشد: تفاوت میان درست فهمیدن (یعنی موفقیت) و فهم نادرست (یعنی نابودی) از پیامدهای همین چالش است. اکنون این منظومه فکری به هم ریخته است. در چنین شرایطی، یعنی در شرایطی که نظام دوقطبی یا دو ارزشی کاملا فروریخته نباید با همان منطق دو ارزشی فکر و تحلیل داشته باشیم بلکه باید منطق چند ارزشی باشد تا تصمیم گیری ما بتواند عدم قطعیت بیشتری را محاسبه نماید. کسانی که میخواهند در این معادله جدید با قواعد جدید کنشگری کنند باید به شدت محاسبه گر باشند با قالب های ذهنی جدید که سیال باشد. ایران نیاز دارد با این سیالیت انطباق یابد و محدو به نظریات و چارچوبهای پیشین نگردد. نه کنشگران می توانند در این قالبها بمانند و نه تحلیل گران. باید بپذیریم که «. . . هستیم» توهمی (ایدئولوژیک یا فرهنگی) است که باید کنار بگذاریم و با درک دقیق شرایط بین المللی، به عقلانیت «می خواهیم . . . بشویم» و «می توانیم . . . کنیم» برسیم تا چالش و درگیری و تنش را پشت سر بگذرانیم.
- بی توجهی به "موضوع/مشکل/مسأله" منجر به حذف و به حاشیه راندن می شود. اگر ایران توجه نکند که در دنیا چه می گذرد، چه تحولاتی در جریان است و نتواند خودش را با این تحولات انطباق دهد (انطباق: کنشگری بر اساس فهم دقیق مسأله)، یا حذف می شود یا حداقل منزوی می گردد. با منطق جدید، ایران «موضوع» و «سوژه» روابط بین الملل نیست (تا برایش توطئه بریزند و نقشه بکشند) بلکه ایران «ایجاد کننده روابط» به معنای گسترده فوق الذکر خواهد بود اگر بپذیرد کنشگری جدید باشد چون کنشگری انحصاری نیست و و دنیای تک کنشگر (تک قطبی) و دو کنشگر (دو قطبی) به پایان رسیده است.
- نسخه پیچیده و آماده ای برای حل مشکلات وجود ندارد که البته بخاطر تفاوت منطق تفکر و منطق تصمیم گیری ماست, تفاوت بین پذیرش چندارزش و عدم قطعیت و بین اصرار بر قطعی پنداری ارزش گذاری قدیمی/سنتی.
در حال نگارش و ویرایش هستم
مطالب مرتبط:
دیپلماسی چندکنشگری: ایران-کره شمالی
Multi-Value Logic
Fuzzy Logic
Diplomacy