گودال خون
ارسال شده توسط Mahdi Movahed-Abtahi در 92/8/23:: 11:0 عصرگودال خون
دیدم درون موجها؛ ماهی برون از آب بود
دریای خون از جویها، جوشان و سوزان آب بود
دیدم زِ خون کان و یکون، هستی چو یک گودالِ خون
صد پاره ای در آن میان، افلاک را گرداب بود
دودی سیاه زین سوز و آه، برخاست از چشمانِ ماه
در آسمان در کهکشان، خورشید از آن بی تاب بود
بی ابر و باران آسمان، خشکیده انهار جَنان
هم در زمین هم آسمان، قحطی زِ مُشتی آب بود
این سرزمین خاکش زِ خون، شد لاله زاری واژگون
هر لاله ای آتش فشان، حیران ولی میرآب بود
افلاک شد غرقاب خون، خشکیده لب؛ خاکیّ و خون
عطشان حسین خونین جهان صحرای خون درتاب بود
دستی برآمد بر سماء، آبی بجوید در فضا
وی غرقه در دریای خون، تنها دعایش آب بود
اشکی بریز از دیدگان، شاید بنوشانی از آن
آبی روان بر این حسین، کاو تشنه در خوناب بود
اشکی که ریزد دیدگان موجی زند بر آن لبان
گویا غریقِ تشنگان از دیده ام سیراب بود
سوزد دلی چون سنگ را، بَر رو کشد هر چنگ را
سوزِ غلامی از حسین هر دیده را غرقاب بود
سوزان سرودن کارِ وی، اندیشه را بنموده پِی
نایِ غلام چون سازِ نِی، او در تب و این تاب بود
سروده غلام (دکترسید مهدی موحدابطحی)