سفارش تبلیغ
صبا ویژن

تفسیر معوذتین: روش شناسی «پرتوی از قرآن»

ارسال شده توسط Mahdi Movahed-Abtahi در 92/4/13:: 12:7 صبح

 

روش شناسی نویسنده «پرتوی از قرآن» در تفسیر معوذتین

این نوشتار یک تحقیق کلاس درس تفسیر ترتیبی (دوران تحصیل در کارشناسی ارشد تفسیر قرآن) بوده که در دی ماه 1388 در دانشگاه علوم و معارق قرآنی قم ارائه دادم

پرتوی از قرآن مجموعه ای 6 جلدی و حاصل جلسات تفسیر مرحوم آیه الله سید محمود طالقانی طی سالهای 1320 تا 1354 بوده که نگارش آنها در زندان و بدون مراجعه به منابع انجام و در سال 1348 به پایان می رسد. اولین جلد آن در 1342 منتشر می شود.

تفسیر سوره های فلق و ناس

  • نویسنده در ابتدا از مکی یا مدنی بودن سوره یاد می کند، آیات سوره را آورده و ترجمه کرده و سپس به شرح لغات کلیدی آن سوره می پردازد. اما معانی واژه ها را بدون تحقیق از اعتبار و دلالت آنها آورده که ارزش پژوهشی کتاب را کاسته است. به عبارتی دیگر در مفردات قرآنی به جمع بندی نمی رسد. مثال: 
  • نویسنده چنان بحث خود را با ظرافت و فارغ از دعوای اشتراک لفظی یا مشترک معنوی به پیش می برد که همه آن مفاهیم می توانند در مراتب مختلف معنای واژه مورد نظر را متجلی کنند.  
  • توجه به صیغه واژه (مانند صیغه مبالغه بودن، اسم یا فعل یا مصدر بودن)، الف و لام، مضاف یا مضاف الیه شدن واژه در فهم بهتر معنا و مقصود متن از ویژگیهای این تفسیر است.   
  • استفاده از آیات دیگر برای تبیین تفسیر و بحث خود اگرچه هست و آنها را نیز که آورده دقیق و نیازمند بحثهای بیشتری است، اما بسیار کم و ناقص می باشد و نمی توان روش تفسیری قرآن به قرآن را در این کتاب جستجو کرد. مثال: 
  • درباره امر به صیغه قُل اشاراتی دارد که برخی دیگر از مفسران از آن غافل بوده اند:  

 1.         امر «قل» در این سوره هم خطاب به رسول اکرم «ص» است و هم هر مؤمن شایسته و پیرو را مخاطب قرار داده است

2.        امرهایی به صیغه قُل فرمانهایی است از جانب خداوند به پیمبر اکرم که به عنوان مقام نبوت باید به دیگران اعلام شود تا دیگران هم به مضمون مورد فرمان آگاه شوند و هم آن فرمان را پیروى نمایند.

3.        شایسته مقام نبوت و فرمانهاى ابدى قرآن نیست که راجع به زندگى خصوصى پیامبر یا دستور ذکر و وردى باشد که باید او به زبان آورد.

  • توجه به نکات ادبی-بیانی و بلاغت جای تشکر (و البته جای مواخذه از مختصر و فشرده بودن آنها نیز) دارد. مثال:
  1. قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ، مَلِکِ النَّاسِ، إِلهِ النَّاسِ: اضافه رب و ملک و اله، به الناس و ترتیب و عطف بیانى این صفات و تکرار الناس بجاى ضمیر، اشعار به اضافه خاص و مترتب این صفات دارد:

1)       صفت عینى و حقیقى رب، عناصر و قوا و غرائز انسانى را ترکیب و تنظیم نموده و به کمال رشد و نمو رساند.

2)       آن گاه با موهبت عقل فطرى و اختیار که نماینده و نمونه قدرت و اراده و مالکیت خداوند است، او را مالک و متصرف در کشور وجود خود گرداند.

3)       و همین که عقل به کمال رشد خود رسد باید خود را با صفت عینى و پرتو الوهیت که در عقل رشد یافته مى‏تابد و آفاق و مبادى و نهایات را روشن مینماید و اراده محکم ایمانى مى‏بخشد و در مسیر الهام و وحى و طریق شریعت و تشریع پیش میبرد، خود را در پناه او بدارد.

  1. النَّفَّاثاتِ فِی الْعُقَدِ: نوعى تشبیه لطیف و استعاره باشد براى نشاندادن تبلیغات آهسته زنانه و ساحرانه و ماهرانه‏اى که در مشاعر و تصمیمات ایمانى و عقدهاى اعتقادى نفوذ مینماید و آنها را یکى پس از دیگرى سست و باز میگرداند (دمیدن و گره زدن جادوگرانه را «عزیمه- عزائم- رقیه- رقى» گویند.
  • روایات مخالف دلایل عقلی و سیره نقلی را ردّ کرده است:

1)       درباره روایات دال بر نزول معوذتین به خاطر مسحور جادوگران شدن پیامبر می نویسد:

1.        اینگونه توهمات منافى مقام نبوت و عصمت و سیره قطعى رسول اکرم «ص» است:

                                                               i.      اگر آن حضرت در معرض تأثیر جادوگران و تصرفات و تلقینات روحى آنها که دچار نقص جسمى و انحراف روحى و خلقى بودند. قرار میگرفت اساس و تکیه‏گاه وحى و رسالت سست و بى‏پایه میشد.

                                                             ii.      تاریخ روشن زندگى آن حضرت نشان میدهد که از آغاز طفولیت تا پایان زندگى، اندیشه‏ها و خاطرات و اعمالش تحت مراقبت و در میان حصن عصمت بوده است.

                                                           iii.      اگر سحر و کهانت در روح آن حضرت تأثیر مینمود، کاهنان و ساحران می توانستند در روح مقدس آن حضرت تصرف کرده تا از اعلام نبوت و ابلاغ رسالتش جلوگیرى نمایند.

                                                           iv.      دلایل متعددی بر می شمارد که روایت مسحور شدن رسول اکرم مردود است: مضمونش مختلف است.سندى جز عایشه و ابن عباس براى آن ذکر نشده است. طبرى با آنکه همه‏گونه اقوال و روایات را با سند در تفسیر خود می آورد، این روایت را نیاورده است.این سوره مکى است و داستانى که در شأن نزول این سوره ساخته‏اند مربوط به مدینه است که در پیرامون آن یهودیان ساحر و جادوگر به سر مى‏بردند.

                                                             v.       (آیه 7 سوره 5) وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ: خدا به آن حضرت وعده داده که از هر آسیبى نگاهش دارد.

                                                           vi.      آیات: وَ قالَ الظَّالِمُونَ إِنْ تَتَّبِعُونَ) إِلَّا رَجُلًا مَسْحُوراً- انْظُرْ کَیْفَ ضَرَبُوا لَکَ الْأَمْثالَ فَضَلُّوا فَلا یَسْتَطِیعُونَ سَبِیلًا- از آیه 47 سوره 17 و 8 سوره 25»، ادعای مسحور شدن پیامبر را گمراهى و تحیر درباره نبوت شمرده و به ظالمین نسبت داده است.

                                                         vii.      (آیه 69- 20 ) وَ لا یُفْلِحُ السَّاحِرُ حَیْثُ أَتى‏: اگر پیامبر مسحور می بود رستگارى و پیروزى نداشت.

                                                       viii.      (آیه 102- 2) وَ ما هُمْ بِضارِّینَ بِهِ مِنْ أَحَدٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ: خدا اذن نداده که سحر به پیامبر زیان برساند.

  • نحوه تفسیر و بیان پیام هدایتی قرآن در این آیات هم بسیار دقیق و زیباست و هم علت ترتیب آیات و واژه های کلیدی این سوره را اشاره می کند و هم تقدم و تاخر سوره های فلق و ناس را به خوبی بیان می کند:

2)       این شرور ناشى از چگونگى دریافت حوادث جهان و نوعى انعکاس آنها در ظرف مراتب وجود انسان مى‏باشد و اگر انسانى در عرصه جهان نباشد، شرور و خیرات چون دیگر مفاهیم، واقعیت و مقیاسى ندارند.  اما با تکامل نوع انسان انواع شرور همچون خیرات وسعت و افزایش مى‏یابند:

a)      در مرتبه حیات جسمى و حیوانیى این نوع، شرور در حد عوامل و موجبات فناء فرد یا نوع است.

b)      و در مرتبه بروز قوا و استعدادهاى نفسانى، آنچه از رشد و فعالیت آن استعدادها و قوا جلوگیرى نماید یا آنها را بعقب راند یا منحرف گرداند شر میباشد. و چون قدرت معرفت و تعقل و دریافت خیر و مصلحت کنونى و آینده فرد و اجتماع، بارز شد و شخصیت انسانى صورت گرفت، هر چه در جهت مخالف و مضاد آنها باشد شر است.

3)       این سوره ها به شناخت انواع شرورى که متوجه مخاطب و هدفهاى او میباشد و سپر و پناهى که باید از آسیب و صدمه آنها بخود گیرد، هدایت می کند:

a)      آنچه از آغاز سپیده‏دم نور و حیات و هستى و هر چه همى رخ مینماید و خلق مطلق و آنچه نفس را تیره و قواى شهوت و خشم رابرمى‏انگیزد و منحرف میگرداند: وَ مِنْ شَرِّ غاسِقٍ إِذا وَقَبَ.

b)      و چون شخصیت انسان با تشخیص مسئولیتها و تصمیم‏ها و پیمانها میخواهد که تکوین یابد و مشخص شود، دمیدنهاى زنانه و از طریق عواطف، در خلال آنها راه مى‏یابد: وَ مِنْ شَرِّ النَّفَّاثاتِ فِی الْعُقَدِ.

c)       اگر انسانى از این شرور سنگر گرفت و پیش رفت و داراى نفوذ و قدرت نفسانى شد و مردمى را به پیش برد، مردم زبون و سستى که واپس مانده‏اند و وا ماندگى آنها بصورت عقدهاى حسد درآمده، برانگیخته میشوند و از هر طریق میکوشند تا آنها را از چشم بیاندازند و راه نفوذشان را بگیرند: وَ مِنْ شَرِّ حاسِدٍ إِذا حَسَدَ.

4)       این چهار گونه شریست که انگیزنده و منشأ آنها خارج از نفوس میباشد و با تذکر صفت رب و آثار تشریعى ربوبى آن و در آمدن به پناه قدرت و تربیت رب الفلق و در پرتو ایمان، میتوان از آنها مصون ماند.

  • به آواشناسی و آهنگ آیات این سوره توجه کرده است:
  1. در سوره فلق؛ فتنه‏ها و تاریکیهاى متنوع و موحش و حیرت انگیز- در تعبیرات، تشبیهات، معانى، آهنگ، طول، اوزان، و فواصل آیات- در یک رشته پیوسته و متقارن نمایش داده شده است: آن پرتو ربوبیتى که از گریبان (الفلق) می دمد، آن تاریکى ابهام انگیزى که از ماخلق روى آورد، آن غاسق نکره که از کمین بیرون مى‏آید و حمله‏ور می شود (إِذا وَقَبَ)،  آن دمندگان شدید و ساحرانه (النفاثات)، آن (حاسد) نکره که سر برمى‏آورد و پى نقشه خود را می گیرد (اذا حسد).

2.        سوره ناس با طول سه ایقاع آغاز می شود و به آیات کوتاه و یک ایقاعى (آیات 2 و 3) می پیوندد، با مراتب صفات خداوند اوج گرفته، و به آیه 4 و 5 تنزل و امتداد یافته و به آیه کوتاه 6 ختم می شود. امواج حرکات و سکنات متنوع، صداى برخورد نون مشدد و طنین سین در پایان آیات جوى از برخورد و معرکه‏اى را می نمایاند که میان نیروهاى خیر و شر (در میدان نفس انسانى) درگرفته و حرکات صوتى و هیأت فعل «یوسوس» ادامه این معرکه را اعلام می نماید. معرکه‏اى که جن و انس را در برابر صفات رب به میدان می کشد.

·         علت در آخر قرآن آمدن این سوره ها را متذکر شده (اگرچه بسیاری از مفسرین به آن بی اعتنایی کرده اند):

1.        طریق مصونیت و پناهندگى از شرورى را ارائه میدهد که رسالت اسلام و تعالیم احکام قرآن و عقاید و اجتماع مسلمانان را تهدید مینماید.

2.        راه مبتلا نشدن به شرور و آفاتی را را نشان می دهد که در شرایع آسمانى و ادیان گذشته رخنه نمود و در چهره آئین درآمد و دین خدا را مسخ کرد.

(موحدابطحی: این که چرا این دو سوره در آخر قرآن چیده شدند با این که چینش آیات و سوره ها توقیفی است، می رساند که باید استعاذه داشته باشیم؛ یا چون پیامبر قرآن را (در سال آخر عمرش که دوبار تمام آن بر او نازل شد) جمع کرد (به مصداق آیه: و لا تعجل بالقرآن من ان یقضی الیک وحیه ان علینا جمعه و قرآنه) یا چون تمام قرآن را قرائت کردیم).

·         نویسنده پیام اصلی این سوره را فراتر از زمان تنزیل قرآن جاری دانسته و روایتی را (که مفسران آن را از باب تاویل قرآن می دانند) با ظرافت در محل مناسب می گنجاند اما ای کاش بیشتر به آن پرداخته بود:

آن رسول گرامى که مردمى را از تاریکى شرک و جاهلیت رهانید، همواره نگران فتنه‏هایى و تاریکیهایى بود که پس از پایان رسالتش روى آرد و راه نفسهاى جادوگرانه و کاهنانه‏اى باز شود و دامها و نقشه‏هاى حسودانه‏ از هر سو گسترده گردد. گویند: چون احساس بیمارى نمود یا اندکى پیش از آن، با جماعتى از اصحاب به بقیع رفت و با مردان با ایمانى که پس از طلوع اسلام و در سالهاى هجرت و جهاد، در قبور آرمیده بودند این راز را در میان نهاد:السلام علیکم یا اهل القبور لیهنئکم ما اصبحتم فیه مما فیه الناس اقبلت الفتن کقطع اللیل المظلم یتبع آخرها اولها والآخرة شر من الاولى.

·         اگر نویسنده روایاتی را که در فضل این سوره ها آورده مستند می کرد بر ارزش تحقیقی این اثر می افزود.

·         نویسنده در آخر تفسیر خودش از هر سوره، واژه های کلیدی و صیغه های ویژه را تک تک بر می شمارد که اگر به صورت پرسشی مشخص از نکات مهم آنها مطرح می کرد ارزش پژوهشی بیشتری به کتاب خود می داد.

·         رابطه سوره فلق و سوره ناس را به ترتیب استعاذه از شرور بیرونی و شرور درونی مطرح کرده است.

·         گفتنی است بیشتر مفسرین به خاطر رسیدن به آخر قرآن، خسته شدن یا کم بضاعتی، بسیاری از نکات گفتنی را نگفته اند و به حداقل بسنده کردند. اما در مجموع موارد  متعددی (نسبت به سوره فلق و آیه اول آن) را می توان از تفاسیر دیگر استفاده کرد که در پرتوی از قرآن نیامده اند.

 

ذکر منبع الزامی است: موحد ابطحی مهدی. روش شناسی تفسیر نمونه در سوره بلد. قابل دستیابی از:

http://knowledgeisland.parsiblog.com/Posts/170

 

منابع:

پرتوى از قرآن، ج‏1، ص: 19 تا 23

پرتوى از قرآن، ج‏4، ص: 305 تا 315

 


سوره بلد: روش شناسی «تفسیر نمونه» قسمت سوم

ارسال شده توسط Mahdi Movahed-Abtahi در 92/4/12:: 2:0 صبح

·        تلطیفهایی بیانی نیز آورده است:

1.       او اطعام فی یَوْمٍ ذِی مَسْغَبَه: گرچه همیشه گرسنگان در جوامع بشرى بوده‏ اند ولى این تعبیر تاکیدى است بر اطعام گرسنگان در ایام قحطى و خشکسالى و مانند آن براى اهمیت این موضوع، و الا اطعام گرسنگان همیشه از افضل اعمال بوده و هست (روایتی نبوی در تایید آن می آورد).

2.       یتیماً ذا مقربه: تاکید روى یتیمان خویشاوند به خاطر ملاحظه اولویتها است، و گرنه همه یتیمان را باید اطعام و نوازش نمود، این نشان مى ‏دهد که خویشاوندان در مورد یتیمان فامیل خود مسئولیت سنگین‏ترى دارند. سوء استفاده‏ هائى که مخصوصا در آن عصر نسبت‏ به اموال یتیمان خویشاوند مى‏ شد، ایجاب مى‏کرد هشدار خاصى در مورد این گردنه صعب العبور داده شود.

3.       مسکیناً ذا متربه: به کسى مى‏ گویند که بر اثر شدت فقر خاک نشین شده و تاکید بر آنها به خاطر اولویت آنهاست و الا اطعام همه مسکینان از اعمال حسنه است (روایتی از امام رضا می آورد که اطعام چنین مسکین هایی و چنین یتیمانی جایگزین آزادکردن بنده هاست که برای هرکس مقدور نیست و انسان را از آن عقبه می گذراند).

·        در معنای ثمّ سه قول مختلف را مطرح می کند:

1.       کسانى از این گردنه سخت عبور مى‏ کنند که هم ایمان و هم اخلاق والایى همچون دعوت به صبر و عواطف انسانى دارند و هم اعمال صالحى (آزاد کردن بردگان و اطعام یتیمان و مسکینان) انجام داده‏ اند. به تعبیر دیگر، در میدان ایمان و اخلاق و عمل گام بگذارند و سر بلند بیرون آیند.

2.       ثم= بعد؛ براى بیان برترى مقامى است، چرا که مسلما رتبه ایمان، و توصیه به صبر و مرحمت، بالاتر از کمک به نیازمندان است، بلکه اعمال صالح از آن ایمان و اخلاق سرچشمه مى‏ گیرد و ریشه همه آنها را باید در اعتقادات و خلقیات عالى جستجو کرد.

3.       ثم به معنى تاخیر زمانى است یعنی اول اطعام و انفاق کنند و بعد ایمان آورند. زیرا اعمال خیر گاه سرچشمه گرایش به ایمان شده و مخصوصا در تحکیم مبانى اخلاق مؤثر است، چرا که خلق و خوى انسان نخست به صورت فعل است، بعد حالت، سپس عادت و بعد از آن ملکه می شود.

·        درباره تواصوا:

1.       نکته ای جامعه شناسانه مطرح می کند: مسائلى همچون صبر و استقامت در طریق اطاعت پروردگار، و مبارزه با هواى نفس، و همچنین تقویت اصل محبت و رحمت، نباید به صورت فردى در جامعه باشد، بلکه باید به صورت یک جریان عمومى در کل جامعه درآید و همه افراد یکدیگر را به رعایت و حفظ این" اصول" توصیه کنند تا از این طریق پیوندهاى اجتماعى نیز محکمتر شود.

2.       سپس نظر دیگری را به گونه ای مطرح می کند که با برداشت اولیه او سازگار باشد: صبر؛ اشاره به شکیبایى در اطاعت فرمان خدا و اهتمام به اوامر او است. مرحمت؛ اشاره به محبت نسبت به خلق خدا است و چون اساس دین را ارتباط با" خالق" و" خلق" تشکیل مى‏ دهد، صبر و استقامت ریشه اصلى هر گونه اطاعت و بندگى و ترک گناه و عصیان خواهد بود.

·        در معنای میمنه و مشئمه بهتر از دیگران معنا کرده است:

نامه اعمال به نشانه مقبول بودن در درگاه پروردگار به دست راست داده مى‏ شود. یعنى وجود صاحبان آنها هم براى خودشان برکت دارد و هم براى جامعه.در نقطه مقابل، آنها که نتوانستند از این گردنه صعب العبور بگذرند؛ افرادى شوم (در مقابل یُمن) که سبب بدبختى خود و جامعه هستند و دستشان از حسنات تهى و نامه اعمالشان از سیئات سیاه است، زیرا شوم بودن و خجسته بودن در قیامت به آن شناخته مى‏ شود که نامه اعمال افراد در دست چپ یا راست باشد.

·        برای مؤصدة معنایی زیبا آورده که دیگران به آن اشاره نکرده اند: موءصده از ایصاد به معنى بستن درب و محکم کردن آن است. ناگفته پیدا است انسان در اطاقى که هواى آن کمی گرم است مى‏ خواهد درها را باز کند، نسیمى بوزد و گرمى هوا را تعدیل کند، حال باید فکر کرد در کوره سوزان دوزخ هنگامى که تمام درها بسته شود، چه حالى پیدا خواهد شد که راه فرارى از آن آتشِ فروبسته نیست ؟!                      

منابع برای مطالعه بیشتر

1-       تفسیر نمونه ج 1 مقدمه

2-       تفسیر نمونه، ج‏27،

3-       تفسیر نمونه ج 4 مقدمه

4-       طبقات مفسران شیعه ج 5 ص 53 تا 62 دکتر عقیقى بخشایشى‏

5-       المفسرون حیاتهم و منهجهم ص 152 سید محمدعلى ایازى‏

6-       دانشنامه قرآن و قرآن پژوهى ج 1 ص 774 و ج 2 ص 2143 با همکارى استاد بهاء الدین خرمشاهى‏

7-       تفسیر و مفسران آیت ا... معرفت ج 2 ص 502 مؤسسه فرهنگى التمهید چاپ اول تابستان1380

 

ذکر منبع الزامی است: موحد ابطحی مهدی. روش شناسی تفسیر نمونه در سوره بلد. قابل دستیابی از:

http://knowledgeisland.parsiblog.com/Posts/169

 


سوره بلد: روش شناسی «تفسیر نمونه» قسمت دوم

ارسال شده توسط Mahdi Movahed-Abtahi در 92/4/11:: 11:0 صبح

·          تحقیق مفردات و تبیین معنای واژگان آن روشمند و قوی نیست. مثال:

1.       کبد به گفته طبرسى= شدت، زیرا شیر که غلیظ شود تکبد اللبن مى‏گویند. به گفته راغب= دردى که عارض کبد انسان ‏شود که به هر گونه مشقت و رنج اطلاق شده است. ریشه این لغت هر چه باشد مفهوم فعلى آن همان رنج و ناراحتى است (معنای عصر نزول را بر نمی گزیند). در ادامه مطالبش، معنای دیگری می آورد (کبد: همه انواع سختی و مشقت انسان در دنیا از زندگی داخل رحم تا مرگ).

2.       نجد: در اصل به معنى مکان و سرزمین مرتفع و بلند (در مقابل تهامه: سرزمینهاى پست)، بلند بوم و پست بوم، در اینجا کنایه از راه خیر و راه شر است. تعبیر به نجد در مورد خیر به خاطر عظمت آن است و در مورد شر از باب تغلیب است.

·        هدف از سوگند را؛ بیان حقایق بسیار مهم و عامل حرکت اندیشه و فکر و عقل انسان به مطلب مورد نظر (سخت بودن زندگانی دنیوی انسان) می داند.

·        منظور وی از این عبارت معلوم نیست: سپس قرآن به چیزى مى‏ پردازد که هدف نهایى این سوگندها است، مى‏ فرماید: مسلماً انسان را در رنج آفریدیم؟

·        البلد را مکه می داند زیرا؛ این سوره مکى است، اهمیت فوق العاده ای دارد، اجماع مفسران بر آن است، شرافت و عظمت دارد (نخستین مرکز توحید و عبادت پروردگار در آن ساخته شده و انبیاى بزرگ گرد آن طواف کرده‏ اند).

·        در معنای حلّ، ابتدا معنایی را بر می گزیند ولی معنای دوم را با بیان بلاغی بیشتری شرح می دهد:

1.       حلٌّ به معنای ساکن بودن است و سوگند به معنای واقعی آن؛

ارزش سرزمینها به ارزش انسانهاى مقیم در آن است، و سوگند قرآن به مکه براى وطن آنها و یا کانون بتهای مشرکان نیوده، بلکه به خاطر وجود پر فیض و برکت بنده خاص خدا (پیامبر اسلام) است که شایسته این سوگند می باشد.

2.       ممکن است حلٌّ به معنای حلال شمرده شدن بوده و لا نافیه باشد (خدا قسم نمی خورد)؛

به این شهر مقدس سوگند یاد نمى‏کنم در حالى که احترام تو را هتک کرده‏ اند، و جان و مال و عرضت را حلال و مباح شمرده‏ اند (توبیخ و سرزنش شدید کفار قریش که خود را خادمان و حافظان حرم مکه مى‏ پنداشتند و اگر قاتل پدرشان در آنجا دیده مى‏ شد در امان بود. ولى چرا هر گونه اذیت و آزار نسبت به پیامبر و یارانش روا مى‏ داشتند و حتى خونشان را مباح مى‏ شمردند؟!).                       

·        در اینکه منظور از این" پدر" و" فرزند" کیست؟ تفسیرهاى متعددى ذکر کرده و جمع آنها را بعید نمی داند (اگرچه برخی مصادیق آن را تعمیم داده و برخی تخصیص داده اند) ولی قول زیر را بر می گزیند: منظور ابراهیم خلیل و اسماعیل ذبیح است زیرا به شهر مکه سوگند یاد شده که ابراهیم و فرزندش بنیانگذار کعبه و مکه بودند، به خصوص که بسیارى از اعراب جاهلی نسب خود را به آن دو مى‏ رساندند.

·        برای آیه پنجم، مفهوم جامعی را می آورد که تمامی تفسیرها را در بر گیرد:

آمیختگى زندگى انسان با آن همه درد و رنج دلیل بر این است که او قدرتى ندارد. چون او (انسان، ثروتمندان، قدرتمندان) بر مرکب غرور سوار است و هر کار خلاف و گناه و جرم و تجاوزى را مرتکب مى‏ شود گویى خود را در امن و امان مى‏ بیند، و از قلمرو مجازات الهى بر کنار تصور مى‏ کند، هنگامى که به قدرت مى‏ رسد تمام احکام الهى را زیر پا مى‏ گذارد، و مطلقا خدا را بنده نیست، آیا به راستى مى‏ پندارد که از چنگال مجازات پروردگار رهایى مى‏ یابد، چه اشتباه بزرگى!

·        معانی متفاوتی (بر اساس شان نزولها و مفهوم روایتی دیگر) برای آیه ششم مطرح کرده ولی تفسیر اول را  می پسندد:

1.       کسانى که وقتى به آنها پیشنهاد صرف مال در کار خیرى مى‏ کردند از روى غرور و نخوت مى‏ گفتند: ما بسیار در این راهها صرف کرده‏ایم در حالى که چیزى براى خدا انفاق نکرده بودند، و اگر اموالى به این و آن داده بودند براى تظاهر و ریا کارى و اغراض شخصى بوده است.

2.       یعنی اموال او در حقیقت نابود شده و بهره‏اى عائدش نمى‏شود (توجهی به فاعل نمی کند).

3.       خدا مى‏داند این اموال را از کجا به دست آورده؟ و در چه راهى مصرف کرده است؟!

4.       اگر مالى دارد به شبى است، و اگر جانى دارد به تبى. چگونه ادعا مى‏کند که من اموال فراوانى در راه خدا انفاق کرده‏ام، در حالى که او از نیتش آگاه است، هم کیفیت تحصیل آن اموال نامشروع را مى‏داند و هم چگونگى صرف کردن ریاکارانه و مغرضانه آن را.

·        درباره آیه هفتم می نویسد:

او از این حقیقت غافل است که خداوند نه فقط ظواهر اعمال او را در خلوت و جمع مى‏ بیند، بلکه از اعماق قلب و روح او نیز آگاه است، و از نیات او با خبر. این غافلان بی خبرند که بر اثر جهل و ناآگاهى خود را از مراقبت دائمى پروردگار بر کنار مى‏ پندارند.

·        درباره آیات 1 تا 7 می نویسد:

سخن از غرور و غفلت انسانهاى طغیانگر است، و چگونه انسان مغرور شده و ادعاى قدرت مى‏ کند در حالى که زندگیش با درد و رنج عجین است؟

·        درباره آیات هشتم تا دهم می نویسد:

بخشى از مهمترین نعمت‏هاى الهى مادى و معنوى (هدایت و معرفت خیر و شر) را بر این انسان مى‏ شمارد، تا از یک سو غرور و غفلت او را بشکند، و از سوى دیگر وادار به تفکر در خالق این نعمتها کند، و با تحریک حس شکرگزارى در درون جانش او را به سوى معرفت خالق سوق دهد.

·        در اهمیت نعمتها در آیات 8 تا 10 چنین می نویسد:

1.       چشم؛ مهمترین وسیله ارتباط انسان با جهان خارج است، و مطالعه شگفتى‏های آن براى شناخت علم و قدرت عظیم پروردگار کافى است.

2.       زبان؛ مهمترین وسیله ارتباط انسان، مبادله اطلاعات و معلومات، و ترقی در علم و دانش و تمدن مادى و مسائل معنوى است.

3.       لبها؛ نقش مؤثرى در تکلم، خوردن و آشامیدن، منظره چهره و... دارند. درک حقایق در درجه اول با چشم و زبان است. سپس به وجود عقل و هدایت عقلانى و فطرى اشاره مى ‏کند، و حتی هدایت تشریعى (به وسیله انبیاء و اولیاء) را شامل مى‏ شود.

·        نویسنده متوجه بوده که چرا در مورد زبان اشاره به لبها شده، اما در مورد چشمها اشاره به پلکها نشده است: یکى این که نقش لبها براى سخن گفتن و غذا خوردن و سایر جهات به مراتب بیش از پلکها در مورد چشم است، و دیگر اینکه کنترل زبان از کنترل چشم به مراتب مهم‏تر و سرنوشت‏ سازتر است. و به این ترتیب خداوند وسائل کنترل این نعمتهاى بزرگ نیز در اختیار بشر قرار داده و این یکى دیگر از الطاف بزرگ او است.

·        جمله" وَ هَدَیْناهُ النَّجْدَیْنِ: علاوه بر اینکه مساله اختیار و آزادى اراده انسان را بیان مى‏ کند، اشاره به این است که پیمودن راه خیر خالى از مشکلات و زحمت و رنج نیست، همانگونه که بالا رفتن از زمینهاى مرتفع مشکلاتى دارد، حتى پیمودن راه شر نیز مشکلاتى دارد، چه بهتر که انسان با سعى و تلاشش راه خیر را برگزیند.اما در عین حال انتخاب راه با خود انسان است، او است که مى‏ تواند چشم و زبان را در مسیر حلال یا حرام به گردش درآورد، و از دو راه" خیر" و" شر" هر کدام را بخواهد برگزیند (حدیث زیبایی را در مناسبت چشمها و لبها و زبان با پرهز از محرمات زبانی و دیدگانی می آورد).

·        البته نویسنده روایتی نبوی در تبیین بهتر معنای نجد و هدی در فضای بیانی آیات این سوره می آورد:

 یا ایها الناس! هما نجدان: نجد الخیر و نجد الشر، فما جعل نجد الشر احب الیکم من نجد الخیر. (تعبیر به نجد در مورد نیکی ها به خاطر این است که زمینهاى مرتفع هواى بهتر و جالبترى دارند و در مورد شرور از باب تغلیب است).

·        مشخص نیست نویسنده چگونه مفهوم تکلیف و مسئولیت را از آیه 10 بدست آورده که می گوید:

ادای این مسئولیت بدون شناخت و آگاهى ممکن نیست، و خدا آن را در اختیار انسانها قرار داده است.            

·        منظور از عقبه:

این گردنه صعب العبور را که انسانهاى ناسپاس هرگز خود را براى گذشتن از آن آماده نکرده‏ اند، مجموعه‏ اى از اعمال خیر (که عمدتا بر محور خدمت به خلق و کمک به ضعیفان و ناتوانها دور مى ‏زند)، و عقائد صحیح و خالص است. و گذشتن از این گردنه با توجه به علاقه شدیدى که غالب مردم به مال و ثروت دارند کار آسانى نیست. یعنی اسلام و ایمان با ادعا و گفتار حاصل نمى ‏شود، بلکه در برابر هر فرد مسلمان و مؤمن گردنه‏هاى صعب العبورى است که باید از آنها، یکى بعد از دیگرى و با استمداد از روح ایمان و اخلاص بگذرد.

·        در توجیه آنهایی که عقبه را به معنى هواى نفس تفسیر کرده‏ اند می گوید: چون جهاد با آن جهاد اکبر است، گردنه اصلى" گردنه هواى نفس" است و آزاد کردن بردگان، و اطعام مسکینان مصداقهاى روشنى از مبارزه با آن محسوب مى‏ شود.

·        به تناسب معنای اقتحام (ورود در کار سخت و خوفناک یا گذشتن از چیزى با مشقت) و عقبه دقت کرده است: گذشتن از این گردنه کار آسانى نیست، و تاکیدى است بر آنچه در آغاز سوره آمده که انسان در رنج آفریده شده، زندگى او توأم با رنج است، و اطاعت فرمان پروردگار توأم با مشکلات مى ‏باشد.

·        برخی واژه ها را معنا نکرده است: عقبه،

·        روایتی مفید از پیامبر در تفاوت معنایی فکّ رقبه با اعتاق آورده است (گرچه در بسیاری از تفاسیر و کتب مفردات به آن بی توجهی شده است).

 

ذکر منبع الزامی است: موحد ابطحی مهدی. روش شناسی تفسیر نمونه در سوره بلد. قابل دستیابی از:

http://knowledgeisland.parsiblog.com/Posts/168

  


سوره بلد: روش شناسی «تفسیر نمونه» قسمت اول

ارسال شده توسط Mahdi Movahed-Abtahi در 92/4/10:: 11:0 صبح

روش شناسی «تفسیر نمونه» در تفسیر سوره بلد 

این نوشتار یک تحقیق کلاس درس تفسیر ترتیبی (دوران تحصیل در کارشناسی ارشد تفسیر قرآن) بوده که در دی ماه 1388 در دانشگاه علوم و معارق قرآنی قم ارائه دادم

مقدمه: بیست و هفت جلد تفسیر نمونه نتیجه تحقیق 15 ساله گروهی از محققین با نظارت آیه الله مکارم است که در سال 1410 قمری به پایان رسید. روش آن روش اجتهادى- تحلیلى (عقلى) وتا حدودی علمى است که جنبه های تربیتى نیز دارد. هدف از نوشتن آن، ارائه تفسیرى به زبان فارسى بوده که هم خواص بتوانند از آن بهره گیرند، و هم براى عموم مفید باشد، تفسیرى روان و به دور از اصطلاحات پیچیده علمى یا اختلافات مفسران یا اقوال پراکنده، بر اساس نزدیکترین مفاهیم قرآن به ذهن و برداشتهاى تازه از علوم، با قرائن تاریخى و شأن نزولها و احادیث متقن و ارزنده، و جوابگوى پرسشها و مسائل عصرى و حل ایرادهاى گوناگون در اصول و فروع مباحث اسلامى.

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏

لا أُقْسِمُ بِهذَا الْبَلَدِ (1) وَ أَنْتَ حِلٌّ بِهذَا الْبَلَدِ (2) وَ والِدٍ وَ ما وَلَدَ (3)

 

لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فِی کَبَدٍ (4) أَ یَحْسَبُ أَنْ لَنْ یَقْدِرَ عَلَیْهِ أَحَدٌ (5) یَقُولُ أَهْلَکْتُ مالاً لُبَداً (6) أَیَحْسَبُ أَنْ لَمْ یَرَهُ أَحَدٌ (7)

 

أَ لَمْ نَجْعَلْ لَهُ عَیْنَیْنِ (8) وَ لِساناً وَ شَفَتَیْنِ (9) وَ هَدَیْناهُ النَّجْدَیْنِ (10) فَلا اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ (11) وَ ما أَدْراکَ مَا الْعَقَبَةُ (12)

 

فَکُّ رَقَبَةٍ (13) أَوْ إِطْعامٌ فِی یَوْمٍ ذِی مَسْغَبَةٍ (14) یَتِیماً ذا مَقْرَبَةٍ (15) أَوْ مِسْکِیناً ذا مَتْرَبَةٍ (16) ثُمَّ کانَ مِنَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ تَواصَوْا بِالصَّبْرِ وَ تَواصَوْا بِالْمَرْحَمَةِ (17) أُولئِکَ أَصْحابُ الْمَیْمَنَةِ (18)

 

وَ الَّذِینَ کَفَرُوا بِآیاتِنا هُمْ أَصْحابُ الْمَشْأَمَة (19) عَلَیْهِمْ نارٌ مُؤْصَدَةٌ (20)

پنج دسته متفاوت از آیات در این سوره وجود دارد.

روش مفسر در تفسیر سوره بلد

·        ابتدا درباره مکی بودن سوره و توجیه آن می پردازد (آیات بسیار قاطع و کوبنده، جمله‏ بندی ها کوتاه و پرطنین، و الفاظ بسیار مؤثر و گویا هستند). روایاتی در فضیلت آن و ترجمه ای از آیات می آورد که مختار وی از تفسیر واژگان و مفردات را نیز نشان می دهد، و به تفسیر می پردازد.

·        سپس محتوای سوره را به طور خلاصه اشاره می کند:

1.       ذکر سوگندهاى پرمعنا، بیان سخت بودن زندگى انسان در دنیا و هدف این سختی (هم خود را براى جنگ با مشکلات آماده سازد، و هم منتظر آسودگى مطلق در این جهان نباشد که تنها در زندگى آخرت خواهد بود (آیات 1تا 7 ).

2.       از مهمترین نعمتهاى الهى را بر انسان مى‏ شمرد، و سپس به ناسپاسى او در مقابل این نعمتها اشاره مى‏ کند (8 تا 17).

3.       بندگان ناسپاس را مورد ملامت و سرزنش قرار مى‏دهد که چگونه با داشتن آن همه وسائل سعادت راه نجات را نپیموده‏ اند، تقسیم بندی مردم به دو گروه، بیان گوشه‏اى از صفات و اعمال هر گروه و سرنوشت هر کدام (18 تا 20).

·        در ترکیب نحوی کمی متشتط است. مثال:

1.       لا در آیه اول را زائده می داند و قسم را واقعی (براى بیان این واقعیت که زندگى انسان در دنیا توأم با درد و رنج است)، ولی توجه نکرده که شأن کلام خدا آن نیست که زائده داشته باشد. ولی در بیان معنای حلّ، لا نافیه را هم می پذیرد.

2.        ان در آیه  أَیَحْسَبُ أَنْ لَنْ یَقْدِرَ عَلَیْهِ أَحَدٌ مخففه از مثقله است و ضمیر در تقدیر مى‏باشد(برخلاف نظر نحویون).

3.       لا در آیه یازده را نافیه و خبریه دانسته و سپس سه احتمال دیگر را هم مطرح می کند.


ذکر منبع الزامی است: موحد ابطحی مهدی. روش شناسی تفسیر نمونه در سوره بلد. قابل دستیابی از:

http://knowledgeisland.parsiblog.com/Posts/167


کشورگشایی بی ولایت علی ع

ارسال شده توسط Mahdi Movahed-Abtahi در 90/8/19:: 11:37 عصر

 فتوحات صدر اسلام بدون ولایت علی علیه السلام: ارزشمند یا بی ارزش؟

دکترسیدمهدی موحدابطحی

آیا شما نیز مانند بیشتر مسلمانان می پندارید که فتوحات صدر اسلام اقدام ارزشمندی بود که انجام شد؟ آیا گمان می کنید این کشورگشایی ها برای گسترش قلمرو مملکت اسلامی لازم بوده است؟ من این قضیة به ظاهر بدیهی را طوری تحلیل می کنم که نظر شما عوض می شود:

1.       در تمام این کشورگشایی ها؛ از ایران و روم تا آفریقا و اندلس، اسلامِ منهایِ ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام تبلیغ شد و خلفای سه گانه جانشینان پیامبر صلی الله علیه و آله معرفی شدند.

2.       خداوند اسلام بدون ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام را ناقص می دانست و به صراحت آیه 67 سوره مائده را نازل کرد تا دین اسلام کامل و تمام شود (الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دیناً).

3.       خدا از پیامبر نمی پذیرفت که اسلامِ منهایِ ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام را تبلیغ نماید و بین تبلیغ رسالت (که وظیفه اصلی پیامبر صلی الله علیه و آله بود) و تبلیغ ولایت این ملازمه را برقرار کرد: پیامبر، اگر ولایت را تبلیغ نکنی مانند این است که رسالت خود را انجام نداده ای (فإن لم تفعل فما بلّغت رسالته).

4.       شکی نیست که تبلیغ رسالت پیامبر صلی الله علیه و آله در طول 23 سال عظیمتر و مهمتر از کشورگشایی و فتوحات صدر اسلام بود.

بنابراین، خدا که رسالت بی ولایت را از خودِ پیامبر صلی الله علیه و آله نمی پذیرفت، یقیناً فتوحات بدونِ ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام را نیز از خلفاء نپذیرفته است.


<      1   2   3   4      >



بازدید امروز: 18 ، بازدید دیروز: 295 ، کل بازدیدها: 423546
پوسته‌ی وبلاگ بوسیله Aviva Web Directory ترجمه به پارسی بلاگ تیم پارسی بلاگ