سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ام بیت الوحی و الرسالة!

ارسال شده توسط Mahdi Movahed-Abtahi در 95/3/27:: 1:40 عصر

پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله اولین و عزیزترین همسری که داشت، حضرت خدیجه سلام الله علیها بود، اگرچه اسیر حسادت و سیاستِ طمعکاران گشت: تاریخ تحریف شد و نقل قولهای زیادی ساخته و پرداخته شد تا عیبها، کینه ها، حسادتها و توطئه های کاسبکارانِ تحریف پوشیده گردد!

خدیجه باکره بود، چه برسد به این که ازدواج کرده باشد!

خدیجه ازدواج نکرده بود، چه برسد به این که پیش از اسلام فرزندی زاییده باشد!

خدیجه جوان همسر پیامبر شد، نه زنی چهل ساله!

مستندات تاریخی

1.        کلبی سنی در کتاب خودش «انساب» از این عباس روایت کرده است: «وقتی پیامبر با خدیجه ازدواج کرد، 28 سال سن داشت». البته روایاتی نیز سخن «کمتر از 28 سال» یا «18 سال» نیز موجود است(دولابی سنی در «الذریة الطاهرة»)

2.       ابوالقاسم کوفی سنی در «الاستغاثه فی بدع الثلاثة» نوشته است: وقتی خدیجه با پیامبر ازدواج کرد باکره بود.

3.       واقدی در «طبقات» نوشته است: ابوبکر طلاق عایشه را از شوهرش گرفت و به پیامبر تزویج کرد!

4.       برخی علمای رجال سنی نیز تصریح کرده اند: سن عایشه هنگام ازدواج با پیامبر کم نبوده است.

5.       نویسنده کتاب «سیر اعلام النبلاء» نوشته است: اسماء دختر ابوبکر 10 سال از خواهرش عایشه بزرگتر بود و هنگام هجرت به مدینه، 27 سال داشت. یعنی عایشه در زمان هجرت 17 ساله بود و دو سال بعد به ازدواج پیامبر درآمد (یعنی در 19 سالگی)!

6.       ابوالقاسم کوفی در «الاستغاثه فی بدع الثلاثة» شایعات فوق را رد می کند.

7.       ابوالقاسم کوفی سنی در «الاستغاثه فی بدع الثلاثة» نوشته است: دختران منسوب به خدیجه ناتنی بودند: پدرشان شوهر خواهر خدیجه و مادرشان همسر اولِ بوده است. این دو دخترخوانده های خواهد خدیجه بودند و نه دخترخوانده های خدیجه و نه دختران خدیجه!

استدلال عقلی

1.       طیب و پاک بودن رحم

a.       مسلمانان پیرو اهل بیت علیهم السلام بر این باورند زنی که قرار است مادر حجت خدا شود، باید پاک و پاکیزه از هر گونه نجاست و پلیدی و بدی باشد. به طور خلاصه، رحم کاملا پاکیزه و طاهر داشته باشد. این باور آنها بر اساس استدلالی است که از پیشوای خویش یادگرفته اند:

کافران و مشرکان مکه نمی توانستند همسر قبلی یا پدر خدیجه باشند زیرا مشرکین مجسمه پلیدی و نجاست هستند:موضوعی که به صراحت در قرآن (سوره توبه، آیه 28) آمده است: «إنما المشرکون نجس»، آیه 221 سوره بقره و آیات 28-29 سوره نوح. در کلام وحیانی اهل بیت الرسالة نیز آمده است: «»

b.       خدیجه از پیامبر باردار شد و حضرت فاطمه زهرا را زایید تا مادرِ مادر آخرین حجتهای الهی شود.

c.       نتیجه: پیش از ازدواج پیامبر، رحم خدیجه به هیچ کافر یا مشرکی آلوده نگشته بود

 

2.       تولد حضرت زهرا پنج سال پس از بعثت بود یعنی 20 سال پس از ازدواج با خدیجه چهل ساله! یعنی خدیجه در 60 سالگی زایمان کرد! (مگر زنان پس از یائسگی باردار می شوند؟!

 

 


منطق کارآفرینی

ارسال شده توسط Mahdi Movahed-Abtahi در 95/3/23:: 1:1 صبح

منطق کارآفرینی

دنیای ما دنیای عدم قطعیت است، چه بتوانیم این وضعیت را به روش علمی (فلسفی/منطقی) اثبات کنیم چه آن را باور کنیم یا به آن ایمان بیاوریم. دین ما نیز چنین می گوید: شما معلوم نیست تا چه وقتی زنده باشید! معلوم نیست چند روز دیگر عمر کنید! معلوم نیست چه حادثه ای برای شما رخ دهد! معلوم نیست حاملگی ختم به خیر شود! معلوم نیست در خیابان تصادف نکنید! معلوم نیست پلیس شما را جریمه نکند! معلوم نیست کی بیمار می شوید! معلوم نیست ! معلوم نیست !

این عدم قطعیت و عدم اطمینان از پیش بینی رویدادهایی در آینده هم ترسناک است هم وسوسه انگیز، ترس از ندانستن یا وسوسه برای تجربه جدید. پس این عدم قطعیت می تواند فرصتهایی جدید برای تجربه هایی جدید فراهم کند. حال به خودمان می رسیم کدام  را انتخاب کنیم: درجا زدن یا مواجه شدن؟ اگر منطق درستی داشته باشیم، می توانیم گزینه های انتخاب را تغییر دهیم و اگر دربند گذشتگان و منطق تاریخ گذشته باشیم، گزینه های کمتر و ناچیزی خواهیم داشت.

گذشتگان می پنداشتند یا خوبیم یا بدیم، یا سفید است یا سیاه، یا راست است یا دروغ، یا حق است یا باطل، یا کم است یا زیاد، یا زشتیم یا زیبا، یا گرسنه ایم یا سیر، یا . . . یا . .  یا . .

این شیوه از اندیشه و پندار را منطق دو ارزشی گفته اند یعنی تفکر می تواند فقط بر مبنای دو ارزش انجام گیرد! در حالی که واقعیتی که گذشتگان تجربه کردند و زمان حالی که ما تجربه می کنیم، چنین نیست: می توان چنان سخن گفت که نه دروغ باشد نه راست! می توان چنان وانمود کرد که نه حق برداشت شود و نه باطل! می توان نه سیر بود و نه گرسنه! می توان نه زشت بود و نه زیبا!

این که بپذیریم ارزشهای مختلفی برای تفکر و اندیشه و پندار ما وجود دارند، منطق چند ارزشی نام دارد(Multi Value or Many Values Logics). منطقی که منطق دو ارزشی سنتی را بازیچه ای کودکانه می بیند! منطقی که به ارسطو نسبت داده اند.

دیگر نیازی نیست بین دو گزینه درست و نادرست انتخاب کنیم، نیازی نیست شیر و خط بیندازیم، نیازی نیست بلی یا خیر را انتخاب کنیم، نیازی نیست سر دوراهی بمانیم، می توانیم گزینه های انتخاب را افزایش دهیم، یا میانبر برویم. جهان دوقطبی محصول منطق دو ارزشی بود، منطق چندارزشی جهانی جدید می سازد، جهانی به وسعت گزینه هایی که می توان خلق کرد.

 

اینکه بتوانیم از هر چالشی فرصتی بسازیم، نتیجه منطقی این تفکر است که مجبور نیستم بین حل کردن مسأله یا حل نکردن مسأله متحیر بمانیم. هر مسأله و هر مشکل دریچه ای به دنیای خلق فرصت سازی و نوآوری و خلاقیت ماست، فرصتهایی که ذهن را زنده می کند و فکر را بیدار. اینها ارزشهایی هستند که ارزش می سازند، تفکر ارزشی است (Value-Fucosed Thinking) که می تواند ارزشهای ما را در تصمیم گیری، در برنامه ریزی، و در اجرا تغییر دهد، ارتقاء دهد، و مولد نگه دارد.

برای زنده کردن منطق چند ارزشی و اندیشیدن ارزشی، لازم است واقع گرا باشیم، ساده انگار نباشیم (از مسائل پیچیده نهراسیم)، مسائل پیچیده را در چند سطح تحلیل کنیم (به جای ساده سازی و تقلیل دادن)، و هر آن از عمر خود را تجربه ای جدید بدانیم (خلق فرصت). 

Multi-Value Logic

Fuzzy Logic

Entrepreneurship


آینده تجارت ؟

ارسال شده توسط Mahdi Movahed-Abtahi در 95/3/20:: 5:51 صبح

آینده تجارت ؟

تجارت و بازرگانی از ابتدا به صورت پایاپای انجام گرفت، نوعی تبادل دوطرفه که مبتنی بر تحویل دادن یک شیء توسط فروشنده و تحویل گرفتن معادل آن توسط خریدار بود. این رویکرد را می توان اونتولوژیک (وجودی/هستی شناختی)(ontologic ) نامید.

پیشرفت تمدن بشری منجر به توسعه تجارت و دادوستد شد: میزان ارزش افزودنی بر یک کالا/خدمت هسته اصلی تبادل بین خریدار و فروشنده شد. این رویکرد را می توان اپیستمیک (معرفت شناختی)(epistemic) نامید.

 

پیشرفت فنآوری و دانش بشری همه عرصه های قابل تصور را تسخیر کرده و فنآوری های ارتباطی مانند فضای دیجیتال، موبایل، اینترنت، شبکه های اجتماعی مجازی مفهوم تبادل و تجارت را نیز تغییر داده اند. این تغییرات هم با جهانی سازی و تشکیل دهکده جهانی سازگاری دارند و هم اختیار و تسلط بشر در حوزه امور شخصی را افزایش می دهند. به طور مثال، هر فردی می تواند از طریق شبکه های اجتماعی مجازی (در بستر اینترنت) به دادوستد بپردازد، بنگاه اقتصادی در منزل داشته باشد، و در واقع تجارت کند. این رویکرد را می توان ارتباطی (communicative) نامید.مهمترین خصوصیت این رویکرد، خود «مخاطب» است، از خلق ارتباط گرفته تا جهت دار کردن ارتباطات. در این رویکرد، مهم این است که چند نفر مخاطب فرآینده ارتباطی شما شده اند؟ کدام مخاطبان ارتباط طولانی تر یا عمیق تری پیدا کرده اند؟ کدام مخاطب مخاطبان بیشتری را فراهم کرده است؟ و بسیاری پرسشهای دیگر. گزاف نیست اگر تجارت پسامدرن را «داد و ستد ارتباط» بدانیم، ارتباط مهمتر از کالا یا خدمت یا ارزش افزوده است!


آموزش و پرورش آینده؟

ارسال شده توسط Mahdi Movahed-Abtahi در 95/3/20:: 5:20 صبح

آموزش و پرورش آینده؟

بیان مسأله

آموزش و پرورش جزو امور عمومی است، مدرسه سازی خیرین جزو امور شخصی/فردی به حساب می آید، اما رفتارهای مسئولان و خیرین هماهنگ نیستند زیرا نظام حاکمیتی ایران این مدرسه های ساخته شده توسط خیرین را در عمل به تملک وزارت آموزش و پرورش در می آورد، به عبارتی «تملک موقوفات»!

بازنگری

ابتدا مدرسه سازی خیرین را از زاویه ای دیگر بررسی می کنم تا مسأله ای جدید نمایان شود:

1.     خیرین مدرسه ساز، مدرسه را برای تحقق نیات خیر خود می سازند اما این مدارس به تملیک وزارت آموزش و پرورش می رسد.

2.     متوقف کردن بخشی از موقفات به زمان خاص یا برنامه خاص یا مکان خاص الزاما در راستای نیات واقفین نیست.

3.     مدارس نصفه روزه هستند اغلب پس در بقیه ساعات روز نیات واقفین عملیاتی نمی شود.

4.     مدرسه سازی خیرین مساوی با متولی شدن آموزش و پرورش نیست ولی فعلا این رواج دارد.

رویکرد جدید 

-         اگر متولی بهره برداری موقوفات دارای منافع عمومی (بدون تولیت خاص)، نهادهای عمومی باشند که مردم مستقیماً بتوانند آنها را گزینش یا تغییر دهند، همخوانی بیشتری با نیات واقفین خواهد داشت.

-         اگر مدارس را بازتعریف کنیم تا کاربردهای متنوع تری در راستای اهداف اصلی داشته باشند، فرصتهای بیشتری در اختیار قرار می گیرد. مثلا؛ مدارس را مکانهایی برای تربیت و سوادآموزی بدانیم، سواد غیر رسمی نیز وارد می شود. مدارس با تعریف جدید می توانند بخشی از فعالیتهای فرهنگی و پرورشی، بازپروری، آموزش غیررسمی، توانبخشی، مذهبی، تربیت و اصلاح، کارآفرینی، اشتغال، . .. را نیز انجام دهند.

-         اگر متولیان مدارس فوق را (با توجه به نقش و کارکردهای جدید) بازتعریف کنیم، شهرداری، وزارت بهداشت، بهزیستی، وزارت کار و امور اجتماعی، و . . و . . و . . نیز می توانند متولی آن شوند.حتی کانونهای قدرت و ثروت خصوصی نیز می توانند در این نقش جدید ورود پیدا کنند و متولی ساخت و بهره برداری مدارس شوند. به طور مثال، تاسیس هنرستان و دبیرستان می تواند توسط افراد تأثیر گذار یا توسط صنایع بزرگ (مانند خودروسازی، نفت، بازرگانی، . . ) انجام شود به شرطی که آنها به فکر سرمایه گذاری در نسل اینده و سرمایه گذاری بر نیروی انسانی باشند. حتی نهادهای خاص مانند وزارت ارشاد، اداره کار، نیروی انتظامی، سپاه، ارتش، . . نیز می توانند دبیرستان/هنرستان تاسیس کنند.

-         البته مجازی شدن تحصیل در برخی دبیرستانها و هنرستانها امکان پذیر است که باری از دوش آموزش و پرورش بر می دارند زیرا توان اجرایی وزارت بر پیش دبستانی و دبستان و راهنمایی متمرکز می شود.

 الزامات

-         لازم است رویکرد بالاترین نهاد سیاست گذار و تصمیم ساز در آموزش و پرورش یعنی شورای انقلاب فرهنگی (و البته نگاه رهبر عالی ایران) تغییر کند تا اسناد بالادستی ویرایش و تجدید نظر شوند.

-         ممکن است آئین نامه این مدارس تغییراتی لازم داشته باشند و گذراندن دوره کارورزی را از فارغ التحصیلان اجباری کنند تا هزینه های تحصیل در این مدارس کاهش یابند.         

نتایج 

o       کاهش تصدی گری

o       کاهش هزینه ها

o       افزایش بازدهی و چابک شدن وزارت آموزش و پرورش

o       ارائه آزادی بیشتر برای انتخاب نوجوانان و جوانان

. . . .


مهاجرت و تمدن سازی!

ارسال شده توسط Mahdi Movahed-Abtahi در 95/3/8:: 11:51 صبح

مهاجرت و تمدن سازی!

مهاجرت لازمه تمدن سازی است یا لازمه توسعه؟

منظور از مهاجرت، حرکت جغرافیایی است یا حرکت درونی؟

علت تأثیرگذاری تمدن بر تاریخ بشری چیست؟

مهاجرت هم «تغییر جغرافیا» و هم «سرمایه گذاری برای آینده» است: تاریخدانان نقش مهاجرت در تمدن سازی را به عنوان مسأله حوزه علمی خود بررسی کرده اند اما مهاجرت می تواند مسأله علم مدیریت و توسعه نیز باشد زیرا سرمایه گذاری در محل جدید محرک توسعه است.

آیه 97 از سوره نساء قرآن نکاتی دارد:

النساء : 97   إِنَّ الَّذینَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلائِکَةُ ظالِمی‏ أَنْفُسِهِمْ قالُوا فیمَ کُنْتُمْ قالُوا کُنَّا مُسْتَضْعَفینَ فِی الْأَرْضِ قالُوا أَ لَمْ تَکُنْ أَرْضُ اللَّهِ واسِعَةً فَتُهاجِرُوا فیها فَأُولئِکَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ ساءَتْ مَصیراً

خدا توبیخ می کند کسانی را که نتوانستند دین الهی را پاس دارند، که چرا مهاجرت نکردند به سرزمینی دیگر تا دین الهی را اجرا نمایند.

-         توصیف زمین و سرزمین با وزن «فاعل» است نه با دیگر وزنهای به کار رفته در زبان عربی به عنوان وصف یا صفت مشبه

-         «واسعه» اسم فاعل و توصیفی از سرزمین است «وسعت دهنده»: یعنی وقتی مهاجرت کردید به شما توسعه می دهد (در فکر و اندیشه و مال و جا و تقدم). سرزمینی که وسعت می دهد، موجب توسعه می شود. پس جغرافیا به تنهایی عاملی برای توسعه و گشایش می باشد.

-         تقدم «ارض واسعه» بر «مهاجرت» این معنا را می رساند که جغرافیا جاذبه دارد (ایجاد می کند) و موجب انگیزش مهاجرت می شود.

آیه 14 از سوره کهف نیز نکاتی دارد:

الکهف : 14   وَ رَبَطْنا عَلى‏ قُلُوبِهِمْ إِذْ قامُوا فَقالُوا رَبُّنا رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ لَنْ نَدْعُوَا مِنْ دُونِهِ إِلهاً لَقَدْ قُلْنا إِذاً شَطَطاً

اصحاب کهف با این که تجربه عمل کردن به ایمان جدید نداشتند، اما چنان بر تاریخ و تمدن بشری تأثیرگذاشتند که نام آنها تا امروز باقی مانده است. آنها چه کردند؟ خدا در این آیه کار آنها را چنین توصیف می کند: به پا خاستند. «به پا خاستن» حرکتی است از درون (نفس) به بیرون (دنیای واقعی). حرکت «درونی-بیرونی» معادل «إذ قاموا» می باشد. تأثیرگذاری اصحاب کهف بر تاریخ بشر ناشی از تغییر جغرافیا و تغییر سرزمین نبود بلکه محصول «تغییر ساخته ها و برساخته ها» بود.

«تغییر در ضمیر/سرشت» برای بروز «تغییر در بینش» ضروری است و تغییر در بینش نیز باید اتفاق بیافتد تا «رفتار شایسته» بروز کند. بروز رفتار شایسته در جامعه توسعه یافته برای «تغییر در اجتماع» لازم است، تغییری که موجب «حرکت فرایی» (معناگرا/متعالی) می شود. هم مذهب می تواند حرکتی استعلایی و از درون به بیرون ایجاد کند و هم هجرت جغرافیایی می تواند زمینه ساز جهش مذهبی/تقویت یک مذهب باشد.

البته «دموکراسی» به عنوان مفهومی از توسعه تمدن بشری، را می توان «حرکتی از فردیت به جمعیت» دانست (حرکتی عرضی و نه طولی) که در مفهوم غربی آن، نمایشی از «افراط در اتونومی و رشد قارچ گونه فردیت» است (و نه رشد جمعی). البته وقتی این حرکتها در بیش از یک نسل انسانی تجربه شوند (گذر از نسلها)، این حرکتِ طولی (vertical) استعلایی و انسان ساز خواهد بود، یعنی انسانهای جدید خودشان را متعلق به آن تمدن می دانند و به آن افتخار می کنند.

حال اگر مهاجرت را «کندن شدن(انعزال) از ساخته ها و از ناساخته ها به همراه برساختن جدید» بدانیم، نتیجه می گیریم هجرت جغرافیایی پیشرانِ تمدن نیست بلکه زمینه شکل گیری تمدن است. «حرکت» عنصر اصلی تمدن ساز است: هجرتی از «درون به بیرون» و از «حال به آینده» و از «فرد به خدا»، هجرتی همه جانبه. در واقع، تمدن سازی «حرکتی درونی-بیرونی و فردی-فرایی است» و نه صرفاً پیرامونی یا صرفاً بیرونی یا صرفاً جمعی. پس حرکتی مولد است: حرکتی که موجب حرکت بیشتر می شود.

پس هجرت جغرافیایی در متمایز کردن پارادایم تمدنی مهم است زیرا باعث تأثیرات جمعی (و بالتبع تأثیرات فردی) در بیرون خودش می شود: هم نوعی اقبال (ارزش جاذب) و هم نوعی هیبت (ارزش دافع) بوجود می آورد که اولی موجب جذب انسانها و جوامع در آن تمدن می شود و دومی موجب سرخوردگی و پسرفت جوامع مستقل می شود. در هر صورت موجب متمایز شدن بیشتر تمدن می شود.


   1   2   3   4   5   >>   >



بازدید امروز: 31 ، بازدید دیروز: 77 ، کل بازدیدها: 422543
پوسته‌ی وبلاگ بوسیله Aviva Web Directory ترجمه به پارسی بلاگ تیم پارسی بلاگ