سفارش تبلیغ
صبا ویژن

آتش سوزی در خوابگاه

ارسال شده توسط Mahdi Movahed-Abtahi در 90/8/12:: 11:57 عصر

آتش سوزی در خوابگاه

دکترسیدمهدی موحدابطحی

فرض کنید سیمهای برق یک خوابگاه دانش آموزی (مثلاً دبیرستان) وابسته به نهادی دولتی (مثلاً دانشگاه علوم دریانوردی) در شهری مرزی (مثلاً چابهار) آتش بگیرد. از قضا 5 نفر می سوزند و متأسفانه 2 نفر نیز جان می دهند!

رعایت نکات ایمنی در ساختمان خوابگاه پیشگیری سطح اول می باشد که از وقوع حادثه جلوگیری می کند.

داشتن امکانات برای امداد، معالجه یا اعزام مصدومان پیشگیری سطح دوم است که از وقوع پیامدهای حادثه و تشدید آنها (مانند سوختگی) جلوگیری می کند.

واکنشهای فرضی نهادهای مربوط و مسئول در این قضیه فرضی را تحلیل می کنیم:

1.       مسئول مربوطه ضعف سیم کشی یا سیستم ایمنی و اطفاء حریق خوابگاه را می پذیرد و از مردم به ویژه خانواده های داغدار عذرخواهی می کند.

2.       برخی شروع به بزرگنمایی قسمتهایی از این این حادثه و مقدمات و مؤخرات آن می نمایند.

3.       عده ای به فرافکنی درباره علل بدترین پیامدهای این حادثه (مرگ دانش آموزان) می پردازند.

4.        مسئولی در وزارت آموزش و پرورش وعده تجهیز مدارس در آینده و به شرط تأمین اعتبارات لازم وعده می دهد.

وقوع موارد زیر می توانند قصور حرفه ای محسوب شوند:

1) عدم رعایت مقررات ایمنی ساختمان، 2) نرسیدن تیم امداد به هر دلیل، 3) تأخیر بیش از اندازه و اختیاری در رسیدن تیم امداد، 4) عدم معالجه توسط اولین پزشک یا مرکز مسئول، 5) تأخیر در درخواست برای اعزام برای مصدومانی که نیاز به مراقبتهای بیشتری دارند، 6) عدم انتقال یا تأخیر در انتقال مصدوم، 7) عدم پذیرش یا تأخیر در شروع درمان در مرکز ارجاع شده.

حال شما حدس بزنید اگر چنین واقعة خیالی واقعاً نیز روی دهد، چه واکنشهایی به آن مطرح خواهد شد؟


به یاد غریب کاظمین: امام جواد علیه السلام

ارسال شده توسط Mahdi Movahed-Abtahi در 90/8/6:: 10:34 عصر

این عکس را خودم پارسال از مرقد امام جواد علیه السلام گرفته ام. گنبد امام کاظم علیه را داشتند نو می کردند و پیدا نیست. این خیابان پایین پای آن حضرات است.


توشه ای از حجاز -قسمت سوم

ارسال شده توسط Mahdi Movahed-Abtahi در 90/8/5:: 11:36 عصر

دکترسیدمهدی موحدابطحی

با قدمهای امید و رجا و با قلبی پر از شوق لقا به پیش می روم تا به روضه پیغمبر نزدیک شوم، بین قبر و محراب، جایی که باغی از باغهای بهشت است.

دوباره پریشان می شوم: چگونه پیامبر را بنگرم؟ با چشمی آلوده یا با دیده ای گنه کرده؟ سر به زیر و دل پریش، اما رویم شرمگین است که این بیت مرا هشیار و اشکبار می کند:

چشم آلوده نظر از رخ جانان دور است

بـر رخ او نـظـر از آیـنـة پـاک انـداز 

اشک در چشمانم حلقه می زند، گویا باران رحمت و ابر مغفرت برای پاک کردن باریده است. اینجا محضر رسول الله است، بین ضریح و محراب نشسته ام، درحضور ایشان؛ و هذا رسول الله. هر جا می نگرم جای پای پیغمبر را به یادگار دارد. گویا چون او پا نهاده، خاک را روضه بهشت گردانده، جایی است که پیامبر از حجره خویش پا بر آن می گذاشت و در مسجد می بود، به ستون سریر تکیه می داد، معارف را به مردم می آموزاند و به سوی محراب می رفت، جایی است که جبرئیل مکرر آمده و رفته است. اینجا قدمگاه حسن و حسین است: از درب خانه پدر به مسجد و به سوی محراب تا بر دوش جد خویش سوار شوند.

 باز در میان تاریخ گم شدم تا اینکه وساوس نفسانی و اغوای شیطانی مرا به طمع انداخت تا پیش از آن که اسباب دعا فراهم سازم، برای خود و خانواده، خویشان و دوستان و همه آنان که التماس دعا گفته اند دست به دعا بردارم! آری، اینجا مکانی با عظمت و شایسته برای دعا کردن است اما:

بارالها، چگونه دعا کنم که؛ گناهانی دارم که دعایم را حبس می کنند!

خداوندا به کدامین قلب تو را بخوانم؟ با قلبی که جرمهای من بر آن سرپوش گذاشته اند!

خدایا، به کدامین زبان تو را صدا زنم؟ با زبانی که گناهانش آن را لال کرده اند!

پروردگارا، خودت فرمودی که نزدیک هستی و دعای کننده را اجابت می کنی (انی قریب اجیب دعوت الداع اذا دعان). اما چه کنم که از تو دور افتاده ام اگر چه از رگ گردن به من نزدیکتری (و نحن اقرب الیک من حبل الورید). در میان این امواج سرزنش دست و پا می زدم که ناگاه بر این آیه آویختم : ای پیغمبر بگو به همگان، اگر نباشد دعاهایتان، خدا به شما اعتنائی نمی کند (قل ما یعباء بکم ربّی لولا دعائکم). خدایا چون فرموده ای، دعا می کنم که اعتنایم کنی.

یک دست بر صخره امید و دستی در تکاپو میان دریای گناه تا دستاویزی بجویم. در ذهن تاریک خود روزنه ای ندیدم اما گشایشی یافتم و این حدیث نورانی را شناختم که دل سیاه مرا روشن کرد: و اکثروا الدعاء بتعجیل الفرج فإن ذلک فرجکم.

بر این دعا مداومت کردم به روشهای گوناگون؛ ایستاده و نشسته، در رکوع و در سجده، در راز و نیاز و در دعا و نماز، و بر این کار امیدوار بودم که نتیجه می بخشد و حال گره خورده من می گشاید، زیرا خداوند چنین وعده داده است: کرده های هیچ کسی را از مرد و زن تباه نگرداند (انی لا اضیع عمل عامل منکم من ذکر او انثی). و در این آیه هیچ شرطی نیاورده که اعمال گنهکار را نپذیرد. چون دعا برای ظهور ذخیره الهی کار بسیار نیکی است پس به وعده الهی امیدوار شدم که می فرماید پاداش کسی که کارش را نیکو به جا آورد تباه نمی کند ( إنّا لا نُضیعُ أجرَ من أحسن عملاً).

امشب شام دوشنبه و اولین شبی است که به زیارت رسول الله آمده ام. جای خوبی پیدا کرده ام: کنار ستونی که بر بالای آن نوشته است: هذا اسطوانه ابی لبابه المعروف بالتوبه. تاریخ را مجسم می بینم: ابولُبابه خطائی مرتکب گشت، خویش را سه روز متوالی به این ستون بست و مگر هنگام نماز و قضای حاجت بند از خود نمی گُسست. چه همتی داشت بر توبه و پشیمانی! به او فکر می کنم و اشک شرمساری و ندامت بر حال و روز خویش می ریزم، حیرانم که چرا ناتوانم؟! از پشیمانی و از توبه، از استغفار و از گریه:

 آبرو می رود ای ابر خطا پوش ببار

 که به دیوان عمل نامه سیاه آمده ایم

این فراز دعای تائبین از مناجات زین العابدین مرا تکان داد: خداوندا، تو دری را بسوی درگاه بخشش و آمرزش خود باز کردی و آن را توبه نام گذاشتی و فرمودی که همگی به سوی خدا توبه کنیم آن هم توبه ای کامل و قطعی (توبه نصوح). پس آن کس که از این درب گشوده وارد نشود، چه عذر و بهانه ای خواهد داشت؟! (أللهم إنک فتحت باباً إلی عفوک سمّیتَه التَوبه فقلتَ تُوبُوا إلی الله توبَهًً نَصوحاً فما عُذرُ من أغفلَ دُخولَ البابِ بعدَ فتحِه).

بر کوتاهی و بر تقصیر خویش گریانم تا گشایشی می شود و به این آیات می اندیشم: از این در توبه سجده کنان وارد شوید و بگویید آمرزش، بخشایش، لغزشهایتان را می بخشاییم و بر نیکوکاران زیاده می سازیم (وَ ادخُلُوا البابَ سُجَّداً و قُولُوا حِطَّهٌ نَغفِر لکُم خطایاکُم و سَنَزید المُحسِنین. و قولوا حطه و ادخلواالباب سجدا نغفر لکم خطایاکم). آری پیامبر و اهل بیت او باب توبه و باب بخشایش هستند. اکنون حال تباه خویش را بر پیامبر رحمت عرضه می دارم، به خویشتن امیدی ندارم اما به رحمت و بزرگواری ایشان امیدوارم و ایمان دارم.

دقایقی می گذرد تا به حال خویش برگردم. به یاد خورشید پشت پرده و امام غیبت رفته می افتم. به دعاهای بی حاصل خویش می اندیشم چرا که هم تعجیل ظهور و هم خود ظهور نیازمند رفع موانع آن است. ای بدبخت! تو خود امت را به غیبت انداخته ای و غیبت او را به درازا کشانده ای، چه نشسته ای که دعا برای فرج کنی؟! آری, گناهان شیعیان و موالیان و تمامی مردم از موانع ظهور و از علل طولانی شدن غیبت امام غائب است، من کوهی از گناهم و خود را چو کاهی پنداشته ام!

به خود آمدم: با کوهی از گناه و کوله باری از لغزش کنار ستون توبه و بخشش ایستاده ام، آیا با این بار گران توانم که از باب حِطّه و غفران به در آیم؟! جای خوبی یافته ام که از گناهان خویش و از گناهان هر که غیبت را به درازا کشانده و ظهور را به تاخیر انداخته استغفار کنم و توبه خواهم، زیرا ایمان دارم که پیامبر و خاندان پاکش وسیله و واسطه ما به درگاه خداوندی هستند و اگر از اینان بخواهیم و آنها از خدا بخواهند توبه گنهکاران پذیرفته, کارنامه سیاه آنها نادیده و به رحمت الهی رسانده می شوند.

 آری این سخن و پیمان خداست که در زیارت پیامبر گنجانده شده است: و اگر آنان که بر جان خویش ستم روا داشته اند به نزد پیغمبر می آمدند و از خدا آمرزش می خواستند و رسول خدا نیز برای آنان آمرزش می طلبید، همانا خدا بسیار توبه پذیر و مهربان می یافتند (و لو ان الذین ظلموا انفسهم جاووک واستغفروا الله و استغفر لهم الرسول لوجدوا الله توابا رحیما).    از گناهان خودم استغفار می کنم و از گناهان شیعیان و موالییان و سایرین که مانع ظهور حضرت و از علائم غیبت ایشان هستند. چه حال خوبی و چه نیت خوبی دارم.

.........ادامه در سفر بعدی(ثواب این نوشتار تقدیم به درگذشتگان من و شما باشد، شمایی که نظر می گذارید)


توشه ای از حجاز قسمت دوم

ارسال شده توسط Mahdi Movahed-Abtahi در 90/8/5:: 11:32 عصر


...........دکترسیدمهدی موحدابطحی

خدایا چه کرده ام که لذت مناجات را بفهمم؟ بار الها، لذت مناجات خودت را به من بچشان (اللهم اذقنی حلاوة مناجاتک): اما به کدامین دل؟ به کدامین ذهن؟ به کدامین روح؟ به قلبی که از طول غیبت امام زمانش قساوت گرفته است؟! به قلبی که از گناهان من زنگار بسته؟! به دلی که دلبرش را فراموش کرده؟ نکند که این آیه مرا نیز شامل گردد: دوران غیبت بر مومنان طولانی گردد، در نتیجه سنگدل شوند و بسیاری از آنان نیز فاسق هستند (فطال علیهم الامد فقست قلوبهم و کثیر منهم فاسقون).خداوندا اگر لذتی ببرم همه از فضل و عنایت تو و پیامبر و خاندان پاک اوست نه از لیاقت و ظرفیت من!

متحیرم که وارد شوم یا نه؟ قدم پیش گذارم یا نه؟ و آیا اجازه دارم که به این بارگاه راه یابم؟ حیرانم که چه سازم که ناگاه این آیه را به ذهن خویش دیدم: و خدا پیامبر را مگر به عنوان رحمت برای جهانیان نفرستاده است (و ما ارسلناک الا رحمهَ للعالمین). امیدوار شدم، زیرا که رسول الله منبع مهر و رحمت است و کسی از در خانه اش نا امید برنمی گردد. ناگاه به یاد آوردم که این منبع رحمت فرموده است: هر کس پافشاری کند راه می یابد (مَن لَجَََّ  وَلَج) و این شعر مرا امیدوارتر کرد:

گفت پیغمبر اگر کوبی دری

 عاقبت زآن در برون آید سری

آنقدر در می زنم این خانه را

تا ببینم روی صاحب خانه را

با قدمهای امید و رجا و با قلبی پر از شوق لقا به پیش می روم تا به روضه پیغمبر نزدیک شوم، بین قبر و محراب، جایی که باغی از باغهای بهشت است. دوباره پریشان می شوم: چگونه پیامبر را بنگرم؟ با چشمی آلوده یا با دیده ای گنه کرده؟ سر به زیر و دل پریش، اما رویم شرمگین است که این بیت مرا هشیار و اشکبار می کند:

چشم آلوده نظر از رخ جانان دور است

بـر رخ او نـظـر از آیـنـة پـاک انـداز 

اشک در چشمانم حلقه می زند، گویا باران رحمت و ابر مغفرت برای پاک کردن باریده است. اینجا محضر رسول الله است، بین ضریح و محراب نشسته ام، درحضور ایشان؛ و هذا رسول الله. هر جا می نگرم جای پای پیغمبر را به یادگار دارد. گویا چون او پا نهاده، خاک را روضه بهشت گردانده، جایی است که پیامبر از حجره خویش پا بر آن می گذاشت و در مسجد می بود، به ستون سریر تکیه می داد، معارف را به مردم می آموزاند و به سوی محراب می رفت، جایی است که جبرئیل مکرر آمده و رفته است. اینجا قدمگاه حسن و حسین است: از درب خانه پدر به مسجد و به سوی محراب تا بر دوش جد خویش سوار شوند.

 باز در میان تاریخ گم شدم تا اینکه وساوس نفسانی و اغوای شیطانی مرا به طمع انداخت تا پیش از آن که اسباب دعا فراهم سازم، برای خود و خانواده، خویشان و دوستان و همه آنان که التماس دعا گفته اند دست به دعا بردارم! آری، اینجا مکانی با عظمت و شایسته برای دعا کردن است اما:

بارالها، چگونه دعا کنم که؛ گناهانی دارم که دعایم را حبس می کنند!

خداوندا به کدامین قلب تو را بخوانم؟ با قلبی که جرمهای من بر آن سرپوش گذاشته اند!

خدایا، به کدامین زبان تو را صدا زنم؟ با زبانی که گناهانش آن را لال کرده اند!

پروردگارا، خودت فرمودی که نزدیک هستی و دعای کننده را اجابت می کنی (انی قریب اجیب دعوت الداع اذا دعان). اما چه کنم که از تو دور افتاده ام اگر چه از رگ گردن به من نزدیکتری (و نحن اقرب الیک من حبل الورید).

در میان این امواج سرزنش دست و پا می زدم که ناگاه بر این آیه آویختم : ای پیغمبر بگو به همگان، اگر نباشد دعاهایتان، خدا به شما اعتنائی نمی کند (قل ما یعباء بکم ربّی لولا دعائکم). خدایا چون فرموده ای، دعا می کنم که اعتنایم کنی.

یک دست بر صخره امید و دستی در تکاپو میان دریای گناه تا دستاویزی بجویم. در ذهن تاریک خود روزنه ای ندیدم اما گشایشی یافتم و این حدیث نورانی را شناختم که دل سیاه مرا روشن کرد: و اکثروا الدعاء بتعجیل الفرج فإن ذلک فرجکم.

بر این دعا مداومت کردم به روشهای گوناگون؛ ایستاده و نشسته، در رکوع و در سجده، در راز و نیاز و در دعا و نماز، و بر این کار امیدوار بودم که نتیجه می بخشد و حال گره خورده من می گشاید، زیرا خداوند چنین وعده داده است: کرده های هیچ کسی را از مرد و زن تباه نگرداند (انی لا اضیع عمل عامل منکم من ذکر او انثی). و در این آیه هیچ شرطی نیاورده که اعمال گنهکار را نپذیرد. چون دعا برای ظهور ذخیره الهی کار بسیار نیکی است پس به وعده الهی امیدوار شدم که می فرماید پاداش کسی که کارش را نیکو به جا آورد تباه نمی کند ( إنّا لا نُضیعُ أجرَ من أحسن عملاً).

امشب شام دوشنبه و اولین شبی است که به زیارت رسول الله آمده ام. جای خوبی پیدا کرده ام: کنار ستونی که بر بالای آن نوشته است: هذا اسطوانه ابی لبابه المعروف بالتوبه. تاریخ را مجسم می بینم: ابولُبابه خطائی مرتکب گشت، خویش را سه روز متوالی به این ستون بست و مگر هنگام نماز و قضای حاجت بند از خود نمی گُسست. چه همتی داشت بر توبه و پشیمانی! به او فکر می کنم و اشک شرمساری و ندامت بر حال و روز خویش می ریزم، حیرانم که چرا ناتوانم؟! از پشیمانی و از توبه، از استغفار و از گریه:

 آبرو می رود ای ابر خطا پوش ببار

 که به دیوان عمل نامه سیاه آمده ایم

..................ادامه دارد(ثواب این نوشتار تقدیم به درگذشتگان من و شما باشد)


توشه ای از حجاز - قسمت اول

ارسال شده توسط Mahdi Movahed-Abtahi در 90/8/1:: 6:52 عصر

بسم الله الرحمن الرحیم

توشه ای از حجاز

دکترسیدمهدی موحدابطحی

دومین سفر من به سرزمین حجاز و مهبط وحی و نماز است، جایی که بار دگر با مناسکی دیگر احرام می بندم. از مدتها پیش نیت کرده ام دومین سفر عمره را به نیابت از فارس الحجاز آغاز کنم. دو روز قبل از حرکت نیز به نیت زیارت اباصالح غسل کردم، برای احرامی دگر و مناسکی دیگر. کاش روحانی کاروان از این مناسک ویژه، نه به اشاره، که به زیاده می گفت. به مناسکی نو و به آداب ویژه آن می اندیشم و این شعر را به گوش و به هوش دارم:

کعبه یک درگه جانی است که ره گم نشود

حاجی احرام دگر بند ببین یار کجاست

شب قبل از حرکت از دیار خویش، به خانه اهل یار رهنمون شدم. در آنجا از غیبت کعبه حقیقی و از غربت و غریبی سخن رفت. از لبیک خدا تا سعی صفا و از احرام و کعبه تا حرم و مروه گفتیم. به شاد کردن آن دل غمدیده و پیش انداختن ظهور آن خورشید پشت پرده و سعی بین صفا و مروه پرداختیم. به خانه که برگشتم امیدوار شدم که توفیق احرامی دگر پیدا خواهم کرد. در بامداد روز دوشنبه ای از زمین خاکی پرواز کردیم و به معراج پرداختیم. به مدینه الرسول و بیت الاحزان بتول رسیدیم: به شهر پیامبر، به دیار بنده برتر و به سرزمینی که هر گوشه و کناره آن، خاطره های فراوان از رحمت عالمیان در سینه اش گنجانده است. به سرزمینی رسیدم که فرشته وحی بر آن قدم می گذاشت، حیف که اجازه نیافت تا دهان گشاید و اسرار خویش فاش نماید. سیری در گذشته اسلام یافته ام.

عصر دوشنبه است و من برای زیارت حرم پیغمبر می روم و اجازه ورود می گیرم: پروردگارا، بر دری از درهای خانه های پیامبر برگزیده ات ایستاده ام و ما را از ورود بی اجازه باز داشته ای(اللهم انی وقفت علی باب من ابواب بیوت نبیک صلواتک علیه و آله و قد منعت الناس ان یدخلوا الا باذنه).

در این حا و مقال، کلام خداوند را در گوش درون خویش می شنوم: ای ایمان آوردگان، به خانه های پیامبر داخل نشوید مگر این که به شما اجازه بدهند (یاایها الذین آمنوا لا تدخلوا بیوت النبی الا ان یوذن لکم). ای مومنان, به خانه هایی غیر از خانه های خود وارد نشوید مگر این که انس بگیرید و بر اهل آنها سلام بدهید، اگر به شما گفتند برگردید، پس بازگردید که بر شما پسندیده تر است (یا ایها الذین آمنو لا تدخلوا بیوتا غیر بیوتکم حتی تستانسوا و تسلموا علی اهلها و اذا قیل لکم ارجعوا فارجعوا هو ازکی لکم).

می دانستم و می دانم که حرم امامان گوشه ای از حرم پیامبر است، اینجا همان حرم پیغمبر است. چه کنم؟ چگونه اجازه بگیرم؟ خداوندا، چگونه انس گیرم با صاحب این خانه؟ وای اگر گوید که برگرد ای بیگانه! اگر اهل این بیت و این خانه جوابم کنند؛ منم ویرانه.

اذن دخول را ادامه می دهم: پروردگارا، همانند دوران حضور این پیشوا، در فقدان او نیز احترام صاحب این زیارتگاه را نگه داشته و باور دارم(اللهم انی اعتقد حرمه صاحب هذه المشهد الشریف فی غیبته کما اعتقدها فی حضرته). باور دارم که آنها زنده اند، اگر چه به مشیت الهی رضا داده اند و بر این بیم و امید و این خوف و رجا از این غلام رو سیاه آگاهند. امیدوارم و باز اذن دخول را ادامه می دهم: بارالها، می دانم که پیامبر و جانشینان تو این موقعیت مرا می بینند، گفته های مرا می شنوند و سلام مرا پاسخ می دهند(و اعلم ان رسولک و خلفائک یرون مقامی و یسمعون کلامی و یردون سلامی).

زانوهایم سست می شود، زبانم به لکنت، و رویم به زیر افتاد. دلم خاشع شد که خانه، خانه رسول الله است. او مرا می بیند. آخرین یادگارش نیز مرا می نگرد.

اما کیستم که سلامم دهند؟ من کسی نبوده ام که جوابم دهند!  این شعر به میدان ذهن و فکرم تاخت، بدنم را لرزاند و روانم را پریشان کرد:

به حریم کوی جانان بروم به رهنمایی

تو جدا ز رهنمایان تو غریب از کجایی؟

به طواف کعبه رفتم به حرم رهم ندادند

به برون در چه کردی که درون خانه آیی؟

اذن دخول را ادامه دادم: شنیدن سخنان آنها را بر من پنهان داشته ای و در عوض فهمیدن لذت مناجات با آنها را بر من گشوده ای (و انک حجبت عن سمعی کلامهم و فتحت باب فهمی بلذیذ مناجاتهم). خدایا به وعده خلفای رسولت شک ندارم، یقین دارم که می شنوند و پاسخ می دهند و نشانه اش لذت بردن از مناجات در حریم آنان است.

خدایا چه کرده ام که لذت مناجات را بفهمم؟ بار الها، لذت مناجات خودت را به من بچشان (اللهم اذقنی حلاوة مناجاتک): اما به کدامین دل؟ به کدامین ذهن؟ به کدامین روح؟ به قلبی که از طول غیبت امام زمانش قساوت گرفته است؟! به قلبی که از گناهان من زنگار بسته؟! به دلی که دلبرش را فراموش کرده؟

نکند که این آیه مرا نیز شامل گردد: دوران غیبت بر مومنان طولانی گردد، در نتیجه سنگدل شوند و بسیاری از آنان نیز فاسق هستند (فطال علیهم الامد فقست قلوبهم و کثیر منهم فاسقون). خداوندا اگر لذتی ببرم همه از فضل و عنایت تو و پیامبر و خاندان پاک اوست نه از لیاقت و ظرفیت من!

متحیرم که وارد شوم یا نه؟ قدم پیش گذارم یا نه؟ و آیا اجازه دارم که به این بارگاه راه یابم؟ حیرانم که چه سازم که ناگاه این آیه را به ذهن خویش دیدم:

............ادامه دارد(ثواب این نوشتار تقدیم به درگذشتگان من و شما که نظر می گذارید،باشد)


<      1   2   3   4   5   >>   >



بازدید امروز: 58 ، بازدید دیروز: 97 ، کل بازدیدها: 406422
پوسته‌ی وبلاگ بوسیله Aviva Web Directory ترجمه به پارسی بلاگ تیم پارسی بلاگ