کشتن با زبان
ارسال شده توسط Mahdi Movahed-Abtahi در 92/8/22:: 5:0 صبح کشتن با زبان (ویرایش دوم)
در برخی از زیارات امام حسین (ع) چنین آمده است: «قتل الله من قتلک بالأیدی و الألسن» یعنی خدا بکشد هر که تو را با دست و با زبان کُشت. گویا زخمهای زبانی که بر روح آن حضرت وارد گردید آنقدر کاری بودند که ایشان را از پا درآورند. در زبان فارسی هم داریم که «زخم شمشیر خوب می شود اما زخم زبان نه».
اما چه زخم زبانهایی بر آن حضرت رسید که ایشان را به شهادت رساند؟
شاید موارد زیر نمونه هایی از این کشتن با زبان می باشد:
1. وقتی که امام حسن و امام حسین و ابوالفضل داغدار ضربت خوردن امیرالمؤمنین در محراب مسجد کوفه بودند، شامیان که با خبر شدند از روی تعجب پرسیدند: مگر علی نماز می خواند؟! [که در محراب کشته شد]. یعنی آنقدر تبلیغات منفی بر علیه اهل بیت بود که نماز نخواندن را امری عادی و نماز گزاردن را امری عجیب جلوه کرده بود. این قضیه شاهدی بر قدرت عظیم سازمان اطلاعات، سازمان تبلیغات و رسانه های فریبکاری بنی امیه است که از تریبونهای متعدد (نماز جمعه، نماز عید، ....) مخ مردم را شستشو داده بودند به حدی که مردم چنان فکر می کردند که بنی امیه می خواستند.
2. دوازده هزار قلم کوفیان شمشیر شد بر ایشان:امام حسین می فرماید: ان هولاء اخافونى و هذه کتب اهل الکوفه و هم قاتلى، فاذا فعلو ذلک و لم یدعو لله محرما الا انتهکوه بعث الله الیهم من یقتلهم حتى یکونوا اذل من فرام المراءه: اینان براى من ایجاد وحشت کرده اند، و اینها نامه هاى دعوت کوفیان است که اکنون به قتل من کمر بسته اند، و چون دست به خون من بیالایند و حرامى را نگذارند جز اینکه مرتکب شوند، خداوند کسى را بر انگیزد تا همه را قتل عام کند تا آنجا که از کهنه رگل زنان بى ارزش تر خواهند شد(تاریخ ابن اثیر ج 3).
3. امام حسین (ع) در یکی از این خطبه ها که حسَب و نسب خود را به آنها یادآوری می کند که اگر نمی دانند، بدانند، شاید از تصمیم خود برای جهنمی شدن پشیمان شوند. لشکریان اعتراف می کنند که او را می شناسند، پدر و مادر و برادر او را نیز می یشناسند، جدش را نیز می شناسند. آن حضرت (ع) پرسید: آیا حلالى را حرام کردم؟ آیا حرامى را حلال کرده ام؟ آیا مالى را به ناحق برده ام؟ آیا خونى را به ناحق ریخته ام؟ پس برای چه می خواهید مرا بکشید؟ آنها جواب می دهند: این کارها را نکرده ای! اما جنگ می کنیم با تو «بغضاً من أبیک» یعنی «به خاطر دشمنی با پدرت» با تو می جنگیم و خونت را حلال می شماریم.
4. در غروب تاسوعا و پس از آمدن شمر با نامه ای از یزید برای تمام کردن کار، عمر سعد دستور حمله سراسری داد و فریاد می کشید: یا خیل الله ! ارکبى و بالجنه ابشرى: ای لشکر خدا! سوار شوید! من شما را به بهشت! بشارت مى دهم. امام باقر علیه السلام فرمود: سى هزار نفر جمع شدند که جد ما حسین علیه السلام را بکشند «و کُلّ یتقرّبُ إلى الله بدمه». هر یک با کشتن او به خدا تقرب مى جستند، چون مى گفتند یزید خلیفه پیامبر (ص) است و [امام]حسین (ع) بر او خروج کرده و باید با او جنگید. گستاخی، طمع دنیا، و رقابت برای پستهای مدیریتی و منصبهای لشگری و کشوری چنان بود که کسی از لشکریان بر این سخن وی خرده نگرفت. این اوج انحراف در حکومت و دین و مصداقی از دیکتاتوری بود که مخالفت با پیشوایِ ناحق مساوی با مرگ باشد، رویه ای که به دیکتاتورهای زمان ما نیز رسیده است.
5. امام حسین (ع) به دفعات در روز عاشورا برای لشکریان سخن گفت و خطبه خواند شاید کمی هدایت شوند و از عذاب و غضب خداوند دورگردند. اما آنها به جای گوش دادن، دل سپردن، تأمل کردن یا پشیمان شدن، جمله ای را در تاریخ ثبت کرده اند که همیشه روح و روان مؤمنان را می آزارد و گدازد. آنها گفتند: «هوا گرم است، کمتر سخن بگو»!! آنهایی که به گرمی هوای عراق و عربستان عادت داشتند!
6. امام حسین علیه السلام چندین خطبه در روز عاشورا برای لشکریان خواند. عمر سعد نیز ترسیده بود که نطق امام حسین بر لشکریان تاءثیر بگذارد. نوبت بعدی دیدند که امام از اسب پیاده شد و بر بالاى شتر رفت تا همگان به خوبی او را ببینند و صدایش را بهتر بشنوند و این چنین شروع کرد: «تبا لکم اینها الجماعه و ترحا حین استصرختمونا و الیهین، فاصرخناکم موجفیت . . .». بالافاصله عمرسعد به لشکریان دستور داد و آنها با انگشتان بر دهانشان زدند و صدا درآوردند تا صداى امام شنیده نشنود!
7. وقتی برادرش قمر بنی هاشم شهید شد، فرمود: «قد انکسرت ظهری و قلت حیلتی و شمت بی عدویّ» یعنی اکنون کمرم شکست، دیگر نمی دانم چکار کنم، و دشمنانم بر من زبان درازی می کنند. تا عباس بود، دل لشکریان پر از ترس و هراس بود، جرأت زخم زبان زدن نداشتند.
8. عبدالله بن ابی حصین الازدی یکی از زخم زنندگان بر دل امام حسین علیه السلام بود که فریاد زد: «ای حسین آیا این آب را می بینی که مانند قلب آسمان صاف است؟ تو یک قطره از آب نخواهی چشید تا از تشنگی بمیری!». امام نیز او را نفرین کرد: خدایا او را از تشنگی بکش و هرگز او را نبخش. حمید بن مسلم قسم می خورد: بعدها هنگامی که عبدالله بیمار بود عیادتش کردم به خدایی که جز او خدایی نیست دیدمش آب می خورد تا شکمش پر می شد، استفراغ می کرد، باز آب می خورد تا شکمش پر می شد سپس قی می کرد امّا سیراب نمی شد و چنین بود تا به درک رسید»(تاریخ ابن اثیر، ج 5، ص 158، تاریخ طبرى، ج 7، ص 3006، انساب الاشراف بلاذرى، ج 2، جزء 3، ص 181، مقاتل الطالبیین ابو الفرج اصفهانى، ص 118، ارشاد شیخ مفید، ج 2، ص 88، بحار مجلسی، ج 44، ص 389).
9. تمیم بن حصین خزاری نیز یکی از لشگریان بود که به امام و اصحابش ریشخند می زد و می گفت: «ای حسین و ای یاران حسین! آیا به آب فرات را نمی بینید که چگونه همانند شکم مار می درخشد، به خدا سوگند قطره ای از آب نخواهید نوشید تا بمیرید! که امام(ع) او را نفرین کرد (بحارالانوار، ج 44، ص 317، مقاتل الطالبیین ابوالفرج اصفهانی، ص86).
10. از یزید بن الحصین و بُرَیر بن حضیر همدانى از یاران امام حسین نقل شده که در حمایت از امام و خطاب به لشگریان گفتند: «او (امام حسین(ع)) را با زنان و کودکان و اصحابش از آب فرات که یهودى و مجوسى و نصرانى از آن مى نوشند، و خوک ها و سگ های روستا در آن مى غلطند منع داشته اید. تا جایی که فرزند پیامبر از آن ننوشد و همگی از تشنگى از پا درآیند؟ آیا این انسانیّت است؟» و لشگریان گفتند: سوگند به خدا! حسین باید تشنه بمیرد! (تاریخ طبری، ج 4، ص 325 و ج 7، ص 3029، تاریخ ابن اثیر، ج 5، ص 173، انساب الاشراف بلاذرى، ج 2، جزء 3، ص 189، الفتوح ابن اعثم کوفى، ص 902 و ارشاد شیخ مفید، ج 2، ص 104، بحار ج 44، ص 318).
جان ما فدای کشته ای که به زبان و سنان، به پای ستوران، به نیش و شمشیر، و به گستاخی و غمناکی زخمهایی بسیار برداشت تا عبودیت را باقی گذاشت.
ثواب این نوشتار را به مرحوم پدرم تقدیم می کنم.
critiques on “The Ten Commandments and the Tablets in Shi`i and
ارسال شده توسط Mahdi Movahed-Abtahi در 91/12/16:: 4:43 عصرMy critiques on “The Ten Commandments and the Tablets in Shi`i and Sunni Tafsir Literature: A Comparative Perspective”[1]: a published paper in The Muslim Word journal, indexed in ISI.The author, Liaqat Takim, is the Professor of McMaster University[2].
Mahdi Movahed-Abtahi
Abstract
Among Western scholarship, the Shi‘i view of the Biblical Decalogue and its relationship with the tablets have received scant attention. Most scholars have focused on the Sunni view of the Decalogue and the tablets mentioned in the Qur’an.This paper will initially discuss the presence of the Decalogue in the Qur’an. It will also compare and contrast the views of Sunni and Shi‘i commentators regarding the tablets in the Qur’an and will argue that the ambiguous Qur’anic terminology regarding the contents of the tablets provided Shi‘i commentators with hermeneutical tools to extend their possible ramifications. Using the Qur’anic terms maw‘iza (admonition) and tafsil (exposition) and focusing on the words “of all things” in verse 7:145, many Shi‘i exegetes claimed that the tablets were an important component of the divine-inspiredknowledge reportedly located in the Imam. This interpretation enabled them to increasethe status and authority of the Imams.
1. This paper is not a pure semantic study, content analysis, or conceptual analysis, focused on many key terms such as maw‘iza, tafsil, kitab, Quran, Turah, Imam, and“of all things”.
2. He did not prioritize these terms and their analysis?
3. The reader will not know how these terms relate?
4. He did not differ between “revealed scriptures or the heaven book” and “given/brought scriptures or the heaven book”.
I argue that;
a) Through revelation, the God reductively communicates to the mankind.
b) Ontologically, the Quran was so huge which could not be given directly to the prophet of Islam, while the Tablets was not so huge for the Moses to be reduced through the revelation.
c) The Tablets was a given –but not revealed-book to Moses and the Quran was revealed –but not given-book to the Muhammad (P.B.U.H). I derived this conclusion from the verse Anaam; 154.
5. The author did not refer to all quranic usages of Imam term (Yaseen; 12, al-Isra; 71, al-Baqrah; 124, al-Forqan; 74, al-Hijr;11, Hud; 17 and al-Ahqaf; 12 .
I argue that;
a) Imam in Quran refers to the book or a person(s): The Turah was an Imam for Muses`s followers (Hud; 17 and al-Ahqaf; 12).
b) Some persons are Imams for Abraham`s followers, Muslims, and all of people (al-Isra; 71, al-Baqrah; 124, al-Forqan; 74, al-Hijr;11, and Yasin; 12).
c) As the Quran says -va kolla shayen ahsaynaho fi emamen mobin (Yaseen; 12), the term of Imam is an ontological entity which describe his role (contains all things).
6. I ask him that;
- What things are validate the content of the Tablets: the Quran or traditions?
- Is the Quran prior to the traditions?
I argue that when a higher index for evaluating validity of traditions is present, we are not permitted to ignore it. The Quran is the most valid source of what the Tablets contained.
7. The following author`s argument is rejected:
“The tradition also mentions what the tablets contained. Although it does not describe
or explain the contents in detail, it stresses that the tablets contain information pertaining
to all previous and future events. This information is now available to the Ima¯ms whose
authority and knowledge would inevitably be enhanced. Sunni¯ exegetes, on the other
hand, interpret the same words in verse 7:145 (“of all things”) as referring to the
revelation of the halakhic and ethical codes to the Israelites”
8. The author did not explore the central role of “the Tablets”, “the given book to Moses”, “the Quran”, and “Imam(s)” which is explaining the God`s willing for precipitants. Based on both functions and roles, Imam and the Quran are related, so; they have not separated from other. The Prophet Muhammad emphasized this finding in the famous “saqalayin” tradition, narrated by Sunni and Shi`i exegeses.
As a conclusion; Imam and the Quran are linked and related, not separated from each other. The Quran and the Tablets are common in some aspects and differ in some others. The Tablets was Imam for its followers until the Quran was revealed and replaced it. Moreover, the Quran refers its followers to Imams.
A Persian translation of this paper is accessible here[3]
مدلهای ایرانی کانالیزه کردن اندیشه
ارسال شده توسط Mahdi Movahed-Abtahi در 91/12/12:: 8:25 صبحمدلهای ایرانی کانالیزه کردن اندیشه
Iranian Canalization Models of Though
دکتر سید مهدی موحد ابطحی
نگاهی به گذشته اخیر ایران نشان می دهد که حاکمان ایران در مقاطع مختلف زمانی سیاستهایی را اعلام داشته اند که به نظر می رسد به نوعی سعی در هدایت، خط دهی و کانالیزه کردن جریان اندیشه و تفکر داشته است. برخی از این مدلهای مختلف حکومتی عبارتند از:
1. شعار سیاست ما عین دیانت ماست (دین از سیاست جدا نیست)
2. وحدت حوزه و دانشگاه
3. اسلامی کردن دانشگاهها
4. تولید علم دینی
5. جنبش نرم افزاری
6. کرسی های آزاد اندیشی، نقد، و نظریه پردازی
7. بومی سازی علوم انسانی
8. اسلامی کردن علوم اسلامی
اشتراکات این مدلها:
به راحتی می توان یافت که این مدلهای کانالیزه کردن اندیشه در ویژگیهای زیر مشترک بوده اند:
1. مورد نظر حاکمیت ایران
2. تابعی از وضعیت سیاسی اجتماعی
فرآیندهای مؤثر بر جریان اندیشه
گفتنی است که برای کانالیزه کردن جریان اندیشه و تفکر، لازم است فرآیندهای مختلفی را در یک جامعه هدایت (خط دهی) کرد. از جمله این فرآیندها می توان به «اندیشیدن[1]»، «یادگیری[2]»، «تولید علم[3]»، «تجلی دانش[4]»، «تفکر انتقادی[5]»، «حل مسأله[6]»، «تصمیم گیری[7]»، و «اجتماعی شدن[8]» اشاره کرد.
آسیب شناسی
علت ناکامی حاکمیت بر اندیشه را می توان به شیوه های مختلفی توجیه کرد:
- چنین حاکمیتی امکان ندارد.
- «عرصه حاکیمت بر قلوب» با «عرصه حاکمیت بر مردم» متفاوت است.
- چنین حاکمیتی امکان دارد اما
o حاکمیت بر قلوب بشری نیازمند حاکمانی فوق بشری است.
o مدلهای ارائه شده ناقص و ناکارآمد بوده اند که مجدداً به شکلی دیگر مطرح می شوند.
o ساختارهای موجود در ایران مناسب چنین حاکمیتی نیستند. برای این فرضیه چند توجیه وجود دارد:
1. ساختارهای موجود متوجه حاکمیت جدید می شوند و در برابر آن مقاومت می کنند.
2. ساختارهای موجود هنوز آن چنان بالغ و کامل نیستند که نگرشی مانند حاکمان پیدا کنند.
3. ساختارهای موجود به طور ذاتی نمی توانند چنین مناسبتی را درک نمایند.
تفسیر
می توان چنین برداشت کرد که «اندیشیدن و تفکر محصول پویایی و حیات قلبها و روحهها و ذهنهاست»، و «حاکمان ایران به دنبال گسترش حاکمیت خود بر قلبها و اندیشه ها نیز بوده اند» اما به نظر می رسد ارائه مدلهای مختلف در مقاطع زمانی مختلف می تواند حکایت از ناکامی آنان در دستیابی به این هدف باشد. به علاوه، تکرار ارائه مدلهای اینچنینی، جایگاه سیاستگذاری کلان را در حد شعار تقلیل می دهد و بی تأثیر بودن منبع صدور آنها را القاء می کند.
البته معلوم نیست که چنین مدلهایی حتی در صورت موفقیت، بتوانند حاکمیت در عرصه جدید را اثبات کنند و معلوم نیست که تکرار این مدلها بتواند ساختارهای موجود را به فکر تغییراتی بنیادین بیاندازد، و معلوم نیست که طرح مجدد چنین انگیزه ای در پوشش مدلی جدید بتواند جریان اندیشه و تفکر در جامعه را هدایت نماید.
ساختارهای موجود در ایران که با جریان اندیشه ارتباط می یابند عبارتند از:
- حوزه سیاستگذاری کلان: شورای عالی انقلاب فرهنگی، شورای امنیت ملی کشور
- حوزه آموزش عالی: وزارت علوم و تحقیقات و فنآوری، وزارت بهداشت و درمان و علوم پزشکی، وزارت ارشاد، دانشگاهها (اعم از دولتی، نیمه دولتی، آزاد و غیر انتفاعی)، حوزه های علمیه،
- حوزه امنیت: نهادهای نظامی، انتظامی و اطلاعاتی
- حوزه خبرپراکنی: صدا وسیما، رسانه های جمعی
- حوزه قضا و قانون: قوه قضائیه، وزارت دادگستری، قوه مقننه
تذکر 1: مدلهای فوق الذکر آثار مثبتی نیز در جامعه ایرانی داشته اند که پرداختن به آنها فرصتی دیگر می طلبد.
تذکر 2: انگیزه های مطرح شده در نوشتار فوق مساوی با انگیزه های رؤسای مملکت ایران (رهبری، ریاست جمهوری، ...) نمی باشد.
[1] Thinking
[2] Teaching & Education
[3] Science Production
[4] Knowledge Representation
[5] Critical Thinking
[6] Problem Solving
[7] Decision Making
[8] Socialization
جشن میلاد پیامبر اسلام ! بخش دوم
ارسال شده توسط Mahdi Movahed-Abtahi در 91/11/10:: 9:11 عصرجشن میلاد پیامبر اسلام ! بخش دوم
ادامه
17. ابن عباس نقل مى کند : در حجة الوداع رسول خدا (ص) حلقه در خانه کعبه را گرفت و رو به ما کرد و فرمود: آیا حاضرید شما را از علامتهاى آخرالزمان باخبر سازم؟ سلمان که در آن روز از همه به پیامبر (ص) نزدیک بود، عرض کرد: آرى یا رسول الله!پیامبر (ص) فرمود: از علامت هاى آخرالزمان ضایع کردن نماز، پیروى از شهوات، تمایل به هواپرستى، گرامى داشتن ثروتمندان و فروختن دین به دنیاست و در آن وقت قلب مؤمن در درونش آب مى شود مثل آب نمک در آب! از این همه زشتیها که مى بیند و قدرت بر جلوگیرى آن را ندارد. سلمان پرسید: آیا چنین چیزى واقع خواهد شد؟ حضرت فرمود: آرى، سوگند به خداوند! اى سلمان! در آن وقت زمامداران ظالم، وزیرانى فاسق، کارشناسان ستمگر و امنایى خائن بر مردم حکومت کنند. سلمان پرسید: آیا چنین امرى واقع خواهد شد؟ پیامبر (ص) فرمود: آرى، سوگند به خدا! اى سلمان! در آن وقت زشتى ها زیبا و زیبایى ها زشت مى شود. امانت به خیانتکار سپرده مى شود و امانتدار خیانت مى کند، دروغگو تصدیق مى شود و راستگو تکذیب! سلمان پرسید: آیا این امر واقع خواهد شد؟ پیامبر (ص) فرمود: آرى، سوگند به خداوند! در آن وقت حکومت به دست زنان و مشورت با بردگان خواهد بود، کودکان بر منبر مى نشینند، دروغ خوشایند و زرنگى، زکات ضرر و بیت المال غنیمت محسوب مى شود! اولاد در حق پدر و مادر جفا مى کنند و به دوستانشان نیکى مى نمایند و ستاره دنباله دار طلوع مى کند! سلمان پرسید: آیا چنین چیزى واقع خواهد شد، یا رسول الله؟ پیامبر (ص) فرمود: آرى، اى سلمان! در آن زمان زنان در تجارت با شوهران خود شریک مى شوند، باران رحمت کم، جوانمردان بخیل، تهى دستان حقیر مى شوند، بازارها به هم نزدیک مى گردد و همه از خدا شکایت مى کنند. یکى مى گوید سودى نبردم و دیگرى مى گوید چیزى نفروختم. سلمان پرسید: این امر واقع خواهد شد؟ حضرت فرمود: آرى، در آن وقت گروهى به حکومت مى رسند، اگر مردم حرف بزنند آنها را مى کشند و اگر سکوت کنند اموالشان را غارت، حقشان را پایمال مى کنند و خونشان را مى ریزند و دلها را پر از کینه و وحشت مى کنند و... در آن زمان اشیاء و قوانین را از شرق و غرب مى آورند و امت من رنگارنگ مى شوند، نه بر کوچک رحم مى کنند و نه بر بزرگ احترام مى گذارند و نه گناه کارى را مى بخشند، هیکل هایشان مانند آدمیان و قلب هایشان همچو شیاطین است. در آن زمان لواط زیاد مى شود، مردان خود را شبیه زنان مى کنند و زنان خود را شبیه مردان، لعنت خدا بر آنها باد! در آن زمان مساجد را زینت مى کنند، قرآن ها را آرایش مى دهند و مناره هاى مساجد را بلند مى نمایند و صفهاى نمازگزاران زیاد، اما دلهایشان به یکدیگر کینه توز و زبانهایشان مختلف است! مردان و پسران، خود را با طلا زینت مى کنند و لباس حریر و دیباج مى پوشند، پوست پلنگ را براى اظهار بزرگى در بر مى کنند. ربا در بین مردم شایع مى شود و معاملات با غیبت و رشوه انجام مى گیرد، دین را مى گذارند و دنیا را برمى دارند! طلاق زیاد مى شود، حدود اجرا نمى گردد، زنان خواننده و آلات نوازندگى آشکار مى گردد و اشرار امت به دنبال آنها مى روند، ثروتمندان براى تفریح و طبقه متوسط براى تجارت و فقرا براى ریا و خودنمایى به حج مى روند! عده اى قرآن را براى غیر خدا و عده اى براى خوانندگى یاد مى گیرند و گروهى نیز علم را براى غیر خدا مى آموزند، زنازاده فراوان مى شود و براى دنیا با یکدیگر عداوت مى کنند! پرده هاى حرمت پاره مى گردد، گناه زیاد مى شود، بدان بر خوبان مسلط مى شوند دروغ فراوان، لجاجت شایع و فقر فزونى مى یابد، با انواع لباسها بر یکدیگر فخر مى فروشند، قمار و آلات موسیقى را تعریف مى کنند و امر به معروف و نهى از منکر را زشت مى شمرند. مؤمن واقعى در آن زمان خوار است، قاریان قرآن و عبادت کنندگان پیوسته از یکدیگر بدگویى مى کنند و در ملکوت آسمانها آنان را افراد پلید مى دانند. ثروتمندان از فقر مى ترسند و بر فقرا رحم نمى کنند و آدمهاى نالایق درباره جامعه سخن مى گویند که حقیقت ندارند، حرفهایشان فقط شعار است! [17]
18. پیامبر فرمود: از نشانه های آخرالزمان این است که آلات لهو و موسیقی و تار و طنبور و آواز خوانی به دست شرور ترین این امت ظاهر می گردد.ومردم درآن زمان آلات لهو و موسیقی را نیکو می شمارند.در آن زمان اشخاصی هستند که قرآن را یاد می گیرند و در آلتهای مثل بوق و نی و به شکل آوازه خوانی می خوانند و مردم نرد و شطرنج بازی می کنند پس ایشان در ملکوت آسمان و در میان فرشتگان پلید و نجس خوانده می شوند. [18]
19. پیامبر فرمود: در امت من فرو رفتن در زمین و سنگباران ظاهر میشود، گفته شد یا رسول الله (ص) چه وقت این طور می شود؟ فرمود هرگاه آشکار شود آلات موسیقی و زنان خواننده و شرابخواری، به خدا قسم هر آینه مردمانی از امت من در شب، خوش و با کیف و ناز و سرگرم بازی هستند، پس در صبح آن شب میمون و خوک شده اند، به سبب اینکه حرام خدا را حلال نموده و زنان خواننده را با خود جمع کرده و کار آنها شرابخواری و رباخواری و پوشیدن حریر است. [19]
20. پیامبر فرمود: برای سلمان بیان فرمود از چیزهای بدی که در آخرالزمان به وقوع می پیوندد و از علامات قیامت است که از آن جمله این است که قرآن را به حالت غنا و موسیقی می خوانند. [20]
21. پیامبر فرمود: از نشانه های آخرالزمان این است که: آوازه خوانی آشکار شود، و قرآن را با لحن موسیقی میخوانند. [21]
22. پیامبر فرمود: روز قیامت صاحب طنبور برانگیخته میشود طوری که رویش سیاه است و به دست او طنبورى است از آتش و بر بالاى سر او هفتاد هزار فرشته اند که بدست هر یک گرزیست که بر سر او می زنند، برانگیخته میشود صاحب غنا و خوانندگى و موسیقی از گور خود کور و کر و گنگ و برانگیخته میشود زناکننده مثل این و صاحب نى مثل این و صاحب دف مثل این[22]
23. پیامبر فرمود: گوش دادن به موسیقی نفاق را در دل می رویاند همچنانکه آب سبزه را می رویاند.[23]
24. پیامبر فرمود: کسی که به موسیقی گوش دهد در روز قیامت در گوش او سرب آب کرده ریخته می شود. [24]
25. پیامبر فرمود: ده طائفه از امت من وارد بهشت نشوند جز اینکه توبه کنند که یکی از این گروه ها آنهایند که موسیقی می نوازند. [25]
26. پیامبر فرمود: سه چیز دل را سخت و سنگین کند: 1.گوش دادن به آواز و موسیقی 2.شکار 3.به دربار پادشاهان رفتن. [26]
27. پیامبر فرمود: نهی کردند از بازی کردن نرد و شطرنج و طبل و تنبک و طنبور و عود. [27]
28. نافع می گوید: ابن عمر صدای موسیقی شنید، انگشتانش را بر گوشهایش گذاشت و به سرعت گذشت و آنگاه به من گفت: آیا چیزی می شنوی؟ گفتم: خیر، آنگاه وی انگشت ها را از گوش درآورد و گفت: روزی با پیامبر خدا (ص) بودم، چیزی مثل همین صدا شنید و چنین کرد. [28]
29. پیامبر فرمود: هر که در خانه او طنبور یا عود یا چیز دیگر از آلتهای ساز یا نرد یا شطرنج چهل روز بماند مستوجب غضب الهی گردد و اگر در این چهل روز بمیرد فاجر و فاسق مرده باشد و جای او در جهنم باشد. [29]
30. پیامبر فرمود: از موسیقی دوری کنید زیرا موسیقی حیاء را از بین می برد و سبب زیاد شدن غریزه جنسی می شود. مردانگی را نابود می سازد، و هرکاری که شراب می کند موسیقی هم انجام می دهد، و اگر مبتلا به موسیقی شدید از زنان بپرهیزید برای آنکه موسیقی انسان را به زنا می کشاند. [31]
31. پیامبر به حضرت علی (ع) سفارش کرد: ای علی سه چیز موجب قساوت قلب می گردد: 1.شنیدن لهو 2.در پی شکار رفتن 3.درخواست چیزی از حاکم. [32]
نتیجه گیری:
یا دین ما دینی نیست که از پیامبر اسلام رسیده یا چنان مست دنیا شده ایم که نمی فهمیم چه دینی داریم ! ! ! !
منابع
[17]بحارالانوار جلد 6 صفحه 306
[18]تفسیر جامع جلد 6 صفحه 347
[19]وسائل الشیعه جلد 12کتاب تجارت باب تحریم الغناء، ارشاد القلوب جلد 1 صفحه 96
[20]عین الحیوة صفحه 230، وسائل الشیعه کتاب تجارت باب 27
[21]ارشاد القلوب جلد 1 صفحه 164
[22]کاشف الاستار در ترجمه جامع الاخبار، صفحه 143
[23]وسائل الشیعه کتاب تجارت باب 128، فروع کافی جلد 6 صفحه 434، ثواب الاعمال و عقاب الاعمال صفحه 555، عین الحیوة صفحه 230 و 229
[24]مستدرک الوسائل جلد 13 صفحه 222
[25]نصایح صفحه 297
[26]نصایح صفحه 121
[27]حلیة المتقین صفحه 325
[28]جوان و موسیقی صفحه 22
[29]حلیة المتقین صفحه 330
[30]الدرالمنثور جلد 5 صفحه 308، جوان و موسیقی صفحه 31
[31]وسائل الشیعه جلد 12 صفحه 234