آیا آموزش زنجیره های ارزش (value chains) یا همان شبکه ارزش به کودکان کار می تواند فایده ای داشته باشد؟
پیشنهادی برای توانمندسازی کودکان کار دارم و منتظر نظرات و انتقادات هستم.
وضعیت موجود
فعالان این حوزه، به دنبال جبران کمبودهای کودکان کار هستند:
- جبران ترک یا افت تحصیلی کودکان کار با برگزاری کلاسهای آموزشی رسمی یا غیررسمی
- جبران کمبودهای رفاهی با کمک گرفتن از خیریه ها و خیرین و کمکهای مردمی و مانند آن
- جبران تجربه نکردن کودکی با برگزاری کلاسهای مختلف تفریحی، آموزشی، پرورشی و انگیزشی
-جبران آسیبهای حقوقی و قانونی با انجام مشاوره حقوقی و حمایتهای قانونی و قضایی
-جبران آسیبهای روحی-روانی با انجام مشاوره روانشناسی و روانپزشکی
همه این حمایتها به یک روی سکه توجه دارند: کمبودها، آسیبها، نقاط منفی، ناهنجاری ها، غیرنرمال ها!
همگی به نوعی مقایسه ای دارند بین کیفیت زندگی و پایگاه اجتماعی خودشان با کیفیت زندگی و پایگاه اجتماعی کودکان کار!
آیا نمی توان جور دیگر اندیشید؟
آیا نمی توان چشمها را شست، جور دیگر نگریست؟!
بیان مسأله و تحلیل:
شاید جملات زیر را مکرراً از فعالان برای کودکان کار شنیده اید که من جور دیگری می بینم:
- کودکان کار بیش فعال هستند! (در حالی که به دلیل وضعیت زندگی، خلاقیت و مهارت آنها رشد یافته اما پرورش نیافته یا سرکوب شده است).
- مشکل این کودکان فقر مالی است! (در حالی که برون رفتن از فقر وابسته به داشتن مهارتهای حرفه ای، کارآفرینی و خلق ارزش است).
- آموزش و تحصیل بچه های باز مانده از تحصیل مهمترین دغدغه است! (بلکه نداشتن دیدگاه جامع یا تفکر سیستمیک برای نگاه واقعی به واقعیت زندگی آنها مشکل اصلی است)
- کودکان کار بچه های خانواده های بزه کار و مشکل دار هستند! (نوعی برچسب زنی و مقایسه با هنجارهای خودمان است)
- خانواده های نابهنجار مانع تحصیل کودکان می شوند (ولی باید بدانیم ارزشها و اولویتهای زندگی ان خانواده ها متفاوت با ارزشها و اولویتهای زندگی ماست)
- آداب اولیه زندگی اجتماعی را در بدو ورود نمیدانند (این مشکل می تواند کلید تشخیص هدفمان باشد: ارتقای منزلت اجتماعی از طریق افزایش مسئولیت و مشارکت اجتماعی)
- دارایی شان هیچ چیز نیست جز معصومیتی که اگر دیر بجنبیم آن را هم از دست میدهند (این مقایسه است و دیدن نیمه خالی لیوان)
- ای کاش می توانستیم از آن طرز تفکر و زندگی بکشانیم بیرون (باید زنجیره ارزش در زندگی آنها و نه با مقایسه با خودمان طراحی کنیم)
- خیلی زود دچار انواع بزه (اعتیاد، ازوداج زودرس، تعرض) می شوند (هدف اصلی ما باید ارتقای مسئولیت اجتماعی باشد)
- بچه ها خیلی زود وارد فضای بزرگسالی می شوند (این مسأله را به عنوان توقع مسئولیت اجتماعی بدون آمادگی تفسیر کنیم)
نگاه مثبت
به نظرم، انتزاع مسائل از مشکلات کودکان کار مقدمه ای است برای «تبدیل تهدیدها به فرصتها». ویژگیهای مثبت کودکان کار را می توان «دارایی ها و سرمایه معنوی و غیرمعنوی» آنها دانست زیرا برای کسب موارد زیر، باید «زمان» و «پول» و «انرژی» و «آبرو» صرف کرد.
یک بار دیگر این موارد مثبت را برمی شماریم:
1- انگیزه دارند
2- تلاش می کنند
3- به کارشان آشنا هستند
4- اعتماد به نفس دارند
5- واسطه والدین هستند برای آموزش و انتقال پیام
6- آموزش پذیرند
7- مهارت روابط عمومی و ارتباط گیری دارند
8- نیاز به ارتقاء را می فهمند
تأمل کنیم
سؤال1: کودکی از خواهر و برادرانش در منزل مراقبت می کند تا مادر در خارج خانه کار کند.
- آیا نمی توان کودکیاری را به زبان ساده و نمایش جایگاه اقتصادی مهارت کودک یاری به وی آموخت؟ (کودکیاری نام رشته ای کار دانش در دبیرستان و هنرستان است که دیپلم اختصاصی دارد)
مثال 2: کودکی که سرچهارراه خوراکی می فروشد.
- آموزش ارزش اطلاعات و اطلاع رسانی و ارزش اقتصادی آن به رانندگان، عابران، . . به کودک (همانند شرکتی دارویی که برای تبلیغ داروهای خودش، بروشور علمی درباره بیماریها به پزشکان می دهد)(اطلاعاتی درباره مضرات و فواید آدامس/ . . . )
- آموزش ارزش اطلاعات ترافیکی و راهنمایی رانندگی
مثال3: کودکی کنار پیاده رو واکس می زند.
- آموزش ارزش اطلاعات عمومی درباره کفش، بهداشت پا، سلامتی راه رفتن، . . . به کودک
-آموزش امانت داری
مثال4: کودکی سرچهارراه شیشه خودروها را پاک می کند.
- آموزش به کودک برای جلب توجه رعایت مقررات راهنمایی و رانندگی توسط رانندگان
- آموزش ارزش تذکر دادن به رانندگان از تخلفات راهنمایی و رانندگی آنها
و بسیاری مثالهای دیگر
راهبرد
هدف اصلی
به نظر می رسد هدف گذاری برای «ایجاد زنجیره ارزش در تجربه های زندگی کودکان کار» می تواند سهم بیشتری در متحول گردن زندگی آنها و خانوادشان داشته باشد.
برای رسیدن به این هدف، چه کنیم؟
راهبرد زیر را توصیه می کنم:
«تزریق اطلاعات کاربردی، لازم (اولویت بندی شده) و متناسب وضعیت کنونی هر کودک و خانواده اش/سرپرستش
البته به نظر می رسد، چنین راهبردی بتواند به اهداف جزئی زیر نیز دست یاد:
اهداف جزئی:
1- توانمندسازی علمی در تجربه کنونی (کاری و زندگی) هر کودک
2- کاهش فاصله با سطح معمول جامعه (برگشت به جامعه هنجار/نرمال)
3- تغییر نگرش کودک و خانواده و سرپرستش
برنامه ها
1- آموزش مهارتهای حرفه ای/شغلی(مستقیم)
2- آموزش مهارتهای زندگی (مستقیم)
3- آموزش تحصیلی/سواد به طور غیررسمی (غیرمستقیم)
4- آموزشهای سه گانه فوق به والدین/سرپرستان (غیرمستقیم)
مهمترین فایده کاربردی این راهبرد:
سهم دادن به کودک در «مسئولیت و مشارکت اجتماعی» تا منزلت اجتماعی ارتقاء یابد.
در حال تکمیل است . . . .