ارسال شده توسط Mahdi Movahed-Abtahi در 94/8/4:: 1:16 صبح
رجز قاسم بن حسن در کربلا اوصافی قرآنی از امیرالمؤمنین دارد:
إن تنکرونی فأنا إبن حیدرة
ضرغام آجام و لیث قسورة
علی الأعادی مثل ریح صرصرة
أکیلکم بالسیف کیل السندرة
اگر نمی شناسید مرا، پس [بدانید] من پور حیدرم
شیر غران، شیر جنگاور، شیر ژیان
بر دشمنان تند و سختم چونان طوفان
با شمشیر می درم شما را دریدنی بی درنگ
نکته ها:
1. چهار بار از شیر نام برده است، یا به اسم یا به وصف: «حیدر»، «ضرغام»، «لیث»، «قسورة».
2. حملات خود را به عذاب الهی (ریح صرصرة) تشبیه می کند که بر قوم عاد فرو آمد که چند آیه از قرآن به آن اشاره دارد (فصلت 16، قمر 19، حاقه 6).
3. قسوره توصیف خداست از امیرالمؤمنین در آیه که معاندان آنچنان از ولایت ایشان گریزانند: چونان خرانی رمیده [و] از شیر ژیان گریخته: فَما لَهُمْ عَنِ التَّذْکِرَةِ مُعْرِضِینَ. کَأَنَّهُمْ حُمُرٌ مُسْتَنْفِرَةٌ. فَرَّتْ مِنْ قَسْوَرَةٍ (سوره مدثر آیات 49،50 و 51)(تأویل الآیات الظاهرة، ص: 713). ظاهر آیه درباره لجاجت کسانی است که حاضر به شنیدن قرآن نیستند و اینها را توصیف می کند اما در آیه ای دیگر تصریح می کند که «تذکره» همه آیات قرآن نیست بلکه قسمتی از آن است که مطلب مهمی را یادآور می شود. به تصریح روایاتی چند، تذکره همان امیرالمؤمنین است که پذیرش ولایت امیرالمؤمنین بر معاندان گران باشد و با تمام وجود از آن دوری می کنند آنچنان که دیدن شیر ژیان بر خران گرانبار است و آنان را به رمیدن وا می دارد.
کلمات کلیدی :
ارسال شده توسط Mahdi Movahed-Abtahi در 94/8/2:: 3:36 عصر
لنگر صبر
مـوی پریشـان تو لنگـر کـرب و بـلا
تا نشـود ماسِـوی غـرقـه خـون خـدا
چرخ و فلک سویِ تو چرخش ازموی تو
فاش مکن موی تار، تیره کند ماسـوی
کشتی طوفان زده را می شکند موجها
راه بَـرَد بـی خـطـا «وا ولـدا» ناخـدا
«وا ولدا» مـوج زد در حـرم و کائنـات
کشتـی غلتیـده را راسـت نمود ناخـدا
بازگرفت چرخ خود چرخ و فلک آسمان
چون که بغل کرده ای پیکر از سر جدا
تا نکشیدی به صبـر قصه باب و پسـر
مانده به دوران اثر کرب و بلا تا کجا!؟
چوبه محمل شکافت چشمه صبر تو را
ورنه نهان مانده بود صبر و صفات خدا
سروده غلام
کلمات کلیدی :
ارسال شده توسط Mahdi Movahed-Abtahi در 94/7/27:: 12:14 صبح
تقدیم به آنان که زنده مانده اند تا عاشورای امسال را سرمایه عمر کنند:
من عاشق حسینم دیوانه از الستم
من خاک سجده گاهم از کربلا گرفتم
از کعبه قبله گاهی شش گوشه ای گزیدم
من زائر حسینم اینجاست وعده گاهم
بحر مضارع مثمن اخرب (مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن)
سروده غلام
ارسال شده توسط Mahdi Movahed-Abtahi در 94/7/27:: 12:10 صبح
اکنون محرم است و اینجا کربلا، با مژه جارو زن تا اشک شوید این راه را:
این زمین عزیز است
چون که لاله خیز است
از ادب چنیـن اسـت
پابـرهنه گشتـن هر طرف دویدن
وای از این مصیبت وای از این مصیبت
بـاغـبـان اگـر بـود
لالـه اش به بَر بـود
غنچه اش نه این بود
خون زِ پا چکیدن روی گُل دویدن
وای از این مصیبت وای از این مصیبت
آسمان و خـورشیـد
تار و تیـره گـردیـد
کـاشُ او نـمی دیـد
خیل آن سُتـوران روی او دویـدن
وای از این مصیبت وای از این مصیبت
ابـر و بـاد اگـر بـود
بـارشـی دِگـر بـود
زنـدگی نه این بـود
تشنگی کشیدن تشنه لب دویدن
وای از این مصیبت وای از این مصیبت
جـام تـر نـنوشیـد
تشنه لب خـروشید
دیـده ها بجـوشیـد
اشکِ دیده ریزان روی گِل دویدن
وای از این مصیبت وای از این مصیبت
چشـمه ای نجوییـد
جـرعـه ای نپـوییـد
ساقی اش نگـوییـد
مشـک او ببـیـنیـد
تیر بر آن نشاندن آب از آن دویدن
وای از این مصیبت وای از این مصیبت
تنشـگـانِ حیـران
از سـراب خـونین
اشکتـان چو باران
بی امـان چکیـدن
مشک پاره دیدن تشنگی کشیدن
وای از این مصیبت وای از این مصیبت
یا بگـو به سـقّـا
بشنـو نـالـه مـا
یا بیـارد اینـجـا
سایه بر سـرِ مـا
خون دل چشیدن ناتوان رسیدن
وای از این مصیبت وای از این مصیبت
کلمات کلیدی :
ارسال شده توسط Mahdi Movahed-Abtahi در 94/7/18:: 11:55 صبح
Mahdi Movahed-Abtahi
BASIR Inst. for Medical & Islamic Research
After defining tawhid, I provide two pathways for my argument:
In the first, revelation is the oldest evidence of knowledge and as the core character of monotheism has historically documented So, reference to the idea of tawhid lies at the heart of monotheisms. Tawhid is the worldwide theory of religion providing the simplest and therefore, the powerful explanation as a grand unifying theory. As Islam provides a clear de facto alliance with tawhid, The Qur’anic concept of tawhid, in particular, provides a strong connection both between science and religion and between Islam and other religions, in a way that would be unimaginable if we were to confine ourselves only to Barbour’s theory.
In the second, Plantinga argues that belief in God can be rationally accepted; they have a source of warrant or positive epistemic status independent of the deliverances of reason. The source of positive epistemic status for religious belief, therefore, is the same as that for scientific belief. Religious belief would be independent of arguments from reason; it would not require such argument for rationality or positive epistemic status.
Anyway, God would presumably want human beings to know of his presence but, an epistemic question arises: is our knowledge and even our science should be cogent and coherent with tawhid? If any argument provides YES. I conclude that practice of knowledge under revelation is understandable in term of communication or discourse.
Khoshnevis yaser. Religiosity in Science: An epistemic duty. Methodology of Social Sciences and humanities Journal 2009, Vol. 15; 59: 7-29
کلمات کلیدی :