حسینی شدیم
ارسال شده توسط Mahdi Movahed-Abtahi در 92/9/27:: 4:46 عصرفردا به سمت عراق حرکت می کنیم ، برای زیارت اربعین سالار شهیدان حضرت امام حسین علیه السلام.
گویا حسینی شدیم!
ان شاء الله دعاگو خواهم بود.
التماس دعا
فردا به سمت عراق حرکت می کنیم ، برای زیارت اربعین سالار شهیدان حضرت امام حسین علیه السلام.
گویا حسینی شدیم!
ان شاء الله دعاگو خواهم بود.
التماس دعا
مخفی
آندم که پای غنـچه ها خـونیـن شد از خار جفـا
در زیر تیـغ و نیـزه ها، بابا چـرا مخفـی شـدی؟!
تعقیـب کرد دشمن مرا پاره نمـود گـوشم، چرا؟
بـودی بـه گـودال بـلا، امـا چرا مخفـی شـدی؟!
برخیز و بیـن وحشیگران زیـور بردند از دختـران
هر سو یتیمی شد دوان، بابا چرا مخفی شدی؟!
شرمنـده از غارتــگری، تنهـایِ بی همسـنگری
سنگین زِچوب وسنگ کین اینجاچرا مخفی شدی؟!
آندم که آتش می رسیـد زینب سراسیـمه دویـد
جُـز وی کسی یاور ندیـد، بابا چرا مخفی شـدی؟!
با ما مکـن افسونـگری پایان رسـید ویـرانــگری
با ما بیـا گردشـگری از کـاروان مخفـی شـدی؟!
جوشد زِ اینجا چشمه ها چیـده به دورش سنگها
سنگی به روی سنگـها، اینجا چرا مخفـی شدی؟!
اینجا غلامی می نوشت اسرار ما و سرنوشـت
اما شنیدیم از نای وی عریان بی سقفی شدی!
مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن (بحر رجز مثمن )
غلام (دکتر سید مهدی موحد ابطحی)
تقدیم به روح بزرگوار پدرم
سلیمانها
ألا ای سـاربـان از مـا، ببـر ما را بیـابـانهـا
نبیند کس اسیـری را به حال این سلیمانها
کویرستان و دشستان گـذر ده این ملائک را
مباد بر ما نگاهـی از چنان حیوان و شیـطانها
نبـر ما را به بازاری، که آزارد ما را به خـواری
زند آتش به جانها از آن چشمان و انگشتانها
در این جا درس قـرآن بـود و مشق ایـمـانـی
ولی زنـدان همه گشـته مدارسـها، دبستانـها
مزن شلاق مزن سیلی ببین بشنـو فغـان از ما
بزرگ و خُـرد، زن و بچه همه افتان و خیزانها
مگردان در میـان ما ز مهـر و مه یا بدرِ تابانی
چو سنگی می رسد بر سـر، شود پاره گریبانها
مگو دشنام مکن زخمی زبانت می شود شمشیر
گل و بلبل به یک دردنـد، امان از درد و درمانها
مـزن نیزه به پای و پشت مداراکن نزن مُشت
ملائـک همراه مایند به نرمی در خرامـانهـا
مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (بحر هزج مثمن سالم )
غلام (دکتر سید مهدی موحد ابطحی)
محتاج دعای پدرم
گودال خون
دیدم درون موجها؛ ماهی برون از آب بود
دریای خون از جویها، جوشان و سوزان آب بود
دیدم زِ خون کان و یکون، هستی چو یک گودالِ خون
صد پاره ای در آن میان، افلاک را گرداب بود
دودی سیاه زین سوز و آه، برخاست از چشمانِ ماه
در آسمان در کهکشان، خورشید از آن بی تاب بود
بی ابر و باران آسمان، خشکیده انهار جَنان
هم در زمین هم آسمان، قحطی زِ مُشتی آب بود
این سرزمین خاکش زِ خون، شد لاله زاری واژگون
هر لاله ای آتش فشان، حیران ولی میرآب بود
افلاک شد غرقاب خون، خشکیده لب؛ خاکیّ و خون
عطشان حسین خونین جهان صحرای خون درتاب بود
دستی برآمد بر سماء، آبی بجوید در فضا
وی غرقه در دریای خون، تنها دعایش آب بود
اشکی بریز از دیدگان، شاید بنوشانی از آن
آبی روان بر این حسین، کاو تشنه در خوناب بود
اشکی که ریزد دیدگان موجی زند بر آن لبان
گویا غریقِ تشنگان از دیده ام سیراب بود
سوزد دلی چون سنگ را، بَر رو کشد هر چنگ را
سوزِ غلامی از حسین هر دیده را غرقاب بود
سوزان سرودن کارِ وی، اندیشه را بنموده پِی
نایِ غلام چون سازِ نِی، او در تب و این تاب بود
سروده غلام (دکترسید مهدی موحدابطحی)
فلسفه دین و انسانیت
امام حسین علیه السلام می فرماید: یا شیعَةَ آلِ أَبی سُفْیانَ إِنْ لَمْ یَکُنْ لَکُمْ دینٌ وَ کُنْتُمْ لا تَخافُونَ الْمَعادَ فَکُونُوا أَحْرارًا فی دُنْیاکُم وَ ارْجِعُوا إِلی أَحْسابِکُمْ إِنْ کُنْتُم عَرَبًا کَما تَزْعَمُونَ:
ای پیروان ابوسفیان!
اگر دینی ندارید
و از روز قیامت نمی ترسید،
- لااقلّ در زندگی دنیاتان آزادمرد باشید،
- لااقل از گذشتگان خود سرمشق بگیرید اگر خود را عرب می پندارید.
تحلیل:
1. این عبارت به حوزه فلسفه دین (Philosophy of Religion) مربوط می شود زیرا رفتار و نگرشی را از مخاطب مطالبه می کند که انتظار می رود افراد بی دین نیز آن را انجام دهند. به عبارت واضحتر، آنچه امام حسین علیه السلام از لشگریان می خواهد، مربوط به یک دین خاص نیست بلکه هر انسانی می تواند آن را انجام دهد بلکه هر انسانی به خاطر انسان بودنش باید آن را انجام دهد.
2. لشگریان قیامت و رستاخیز (Doomsday)را قبول نداشتند که از مجازات آن روز بترسند یعنی از مکافات کشتن حجت خدا نمی ترسیدند.
3. آنچه امام از لشگریان خواست؛ همان انسانیت (Humanity) بود که در ایشان نبود و آن حضرت به ایشان گوشزد نمود: یعنی «آزادگی» (free-hearted) ممیزه و متمایز کننده انسانِ با انسانیت از انسانِ مسخ شده (Mesmerized) و بدون انسانیت (اسفل سافلین) (Downfall) می باشد.
4. امام لشگریان را به عبرت گرفتن از گذشتان عرب خود فراخواند زیرا تعصب قومی (fanaticism) نیز یکی از انگیزه هایی بود که می توانست این آزادگی را در ایشان زنده کند.
هدف امام از این مخاطبه چه بود؟
ایشان رسالت خود (به عنوان حجت خدا و هدایت خلق) را در آخرین لحظات عمر خویش انجام داد، نصیحتی پدرانه که پیامبر یا جانشین پیامبر می تواند در حق امت خود ایراد نماید.
این آزادگی چه بود که امام می خواست آن را زنده کند در کسانی که دلهایشان مرده است؟
امام حسین علیه السلام می خواست دلهای مرده آنها را به حیات طیبه زنده کند، شاید اندکی هدایت شوند و اندکی از عذاب آنها در قیامت تخفیف داده شود!