کشتن با زبان (ویرایش دوم)
در برخی از زیارات امام حسین (ع) چنین آمده است: «قتل الله من قتلک بالأیدی و الألسن» یعنی خدا بکشد هر که تو را با دست و با زبان کُشت. گویا زخمهای زبانی که بر روح آن حضرت وارد گردید آنقدر کاری بودند که ایشان را از پا درآورند. در زبان فارسی هم داریم که «زخم شمشیر خوب می شود اما زخم زبان نه».
اما چه زخم زبانهایی بر آن حضرت رسید که ایشان را به شهادت رساند؟
شاید موارد زیر نمونه هایی از این کشتن با زبان می باشد:
1. وقتی که امام حسن و امام حسین و ابوالفضل داغدار ضربت خوردن امیرالمؤمنین در محراب مسجد کوفه بودند، شامیان که با خبر شدند از روی تعجب پرسیدند: مگر علی نماز می خواند؟! [که در محراب کشته شد]. یعنی آنقدر تبلیغات منفی بر علیه اهل بیت بود که نماز نخواندن را امری عادی و نماز گزاردن را امری عجیب جلوه کرده بود. این قضیه شاهدی بر قدرت عظیم سازمان اطلاعات، سازمان تبلیغات و رسانه های فریبکاری بنی امیه است که از تریبونهای متعدد (نماز جمعه، نماز عید، ....) مخ مردم را شستشو داده بودند به حدی که مردم چنان فکر می کردند که بنی امیه می خواستند.
2. دوازده هزار قلم کوفیان شمشیر شد بر ایشان:امام حسین می فرماید: ان هولاء اخافونى و هذه کتب اهل الکوفه و هم قاتلى، فاذا فعلو ذلک و لم یدعو لله محرما الا انتهکوه بعث الله الیهم من یقتلهم حتى یکونوا اذل من فرام المراءه: اینان براى من ایجاد وحشت کرده اند، و اینها نامه هاى دعوت کوفیان است که اکنون به قتل من کمر بسته اند، و چون دست به خون من بیالایند و حرامى را نگذارند جز اینکه مرتکب شوند، خداوند کسى را بر انگیزد تا همه را قتل عام کند تا آنجا که از کهنه رگل زنان بى ارزش تر خواهند شد(تاریخ ابن اثیر ج 3).
3. امام حسین (ع) در یکی از این خطبه ها که حسَب و نسب خود را به آنها یادآوری می کند که اگر نمی دانند، بدانند، شاید از تصمیم خود برای جهنمی شدن پشیمان شوند. لشکریان اعتراف می کنند که او را می شناسند، پدر و مادر و برادر او را نیز می یشناسند، جدش را نیز می شناسند. آن حضرت (ع) پرسید: آیا حلالى را حرام کردم؟ آیا حرامى را حلال کرده ام؟ آیا مالى را به ناحق برده ام؟ آیا خونى را به ناحق ریخته ام؟ پس برای چه می خواهید مرا بکشید؟ آنها جواب می دهند: این کارها را نکرده ای! اما جنگ می کنیم با تو «بغضاً من أبیک» یعنی «به خاطر دشمنی با پدرت» با تو می جنگیم و خونت را حلال می شماریم.
4. در غروب تاسوعا و پس از آمدن شمر با نامه ای از یزید برای تمام کردن کار، عمر سعد دستور حمله سراسری داد و فریاد می کشید: یا خیل الله ! ارکبى و بالجنه ابشرى: ای لشکر خدا! سوار شوید! من شما را به بهشت! بشارت مى دهم. امام باقر علیه السلام فرمود: سى هزار نفر جمع شدند که جد ما حسین علیه السلام را بکشند «و کُلّ یتقرّبُ إلى الله بدمه». هر یک با کشتن او به خدا تقرب مى جستند، چون مى گفتند یزید خلیفه پیامبر (ص) است و [امام]حسین (ع) بر او خروج کرده و باید با او جنگید. گستاخی، طمع دنیا، و رقابت برای پستهای مدیریتی و منصبهای لشگری و کشوری چنان بود که کسی از لشکریان بر این سخن وی خرده نگرفت. این اوج انحراف در حکومت و دین و مصداقی از دیکتاتوری بود که مخالفت با پیشوایِ ناحق مساوی با مرگ باشد، رویه ای که به دیکتاتورهای زمان ما نیز رسیده است.
5. امام حسین (ع) به دفعات در روز عاشورا برای لشکریان سخن گفت و خطبه خواند شاید کمی هدایت شوند و از عذاب و غضب خداوند دورگردند. اما آنها به جای گوش دادن، دل سپردن، تأمل کردن یا پشیمان شدن، جمله ای را در تاریخ ثبت کرده اند که همیشه روح و روان مؤمنان را می آزارد و گدازد. آنها گفتند: «هوا گرم است، کمتر سخن بگو»!! آنهایی که به گرمی هوای عراق و عربستان عادت داشتند!
6. امام حسین علیه السلام چندین خطبه در روز عاشورا برای لشکریان خواند. عمر سعد نیز ترسیده بود که نطق امام حسین بر لشکریان تاءثیر بگذارد. نوبت بعدی دیدند که امام از اسب پیاده شد و بر بالاى شتر رفت تا همگان به خوبی او را ببینند و صدایش را بهتر بشنوند و این چنین شروع کرد: «تبا لکم اینها الجماعه و ترحا حین استصرختمونا و الیهین، فاصرخناکم موجفیت . . .». بالافاصله عمرسعد به لشکریان دستور داد و آنها با انگشتان بر دهانشان زدند و صدا درآوردند تا صداى امام شنیده نشنود!
7. وقتی برادرش قمر بنی هاشم شهید شد، فرمود: «قد انکسرت ظهری و قلت حیلتی و شمت بی عدویّ» یعنی اکنون کمرم شکست، دیگر نمی دانم چکار کنم، و دشمنانم بر من زبان درازی می کنند. تا عباس بود، دل لشکریان پر از ترس و هراس بود، جرأت زخم زبان زدن نداشتند.
8. عبدالله بن ابی حصین الازدی یکی از زخم زنندگان بر دل امام حسین علیه السلام بود که فریاد زد: «ای حسین آیا این آب را می بینی که مانند قلب آسمان صاف است؟ تو یک قطره از آب نخواهی چشید تا از تشنگی بمیری!». امام نیز او را نفرین کرد: خدایا او را از تشنگی بکش و هرگز او را نبخش. حمید بن مسلم قسم می خورد: بعدها هنگامی که عبدالله بیمار بود عیادتش کردم به خدایی که جز او خدایی نیست دیدمش آب می خورد تا شکمش پر می شد، استفراغ می کرد، باز آب می خورد تا شکمش پر می شد سپس قی می کرد امّا سیراب نمی شد و چنین بود تا به درک رسید»(تاریخ ابن اثیر، ج 5، ص 158، تاریخ طبرى، ج 7، ص 3006، انساب الاشراف بلاذرى، ج 2، جزء 3، ص 181، مقاتل الطالبیین ابو الفرج اصفهانى، ص 118، ارشاد شیخ مفید، ج 2، ص 88، بحار مجلسی، ج 44، ص 389).
9. تمیم بن حصین خزاری نیز یکی از لشگریان بود که به امام و اصحابش ریشخند می زد و می گفت: «ای حسین و ای یاران حسین! آیا به آب فرات را نمی بینید که چگونه همانند شکم مار می درخشد، به خدا سوگند قطره ای از آب نخواهید نوشید تا بمیرید! که امام(ع) او را نفرین کرد (بحارالانوار، ج 44، ص 317، مقاتل الطالبیین ابوالفرج اصفهانی، ص86).
10. از یزید بن الحصین و بُرَیر بن حضیر همدانى از یاران امام حسین نقل شده که در حمایت از امام و خطاب به لشگریان گفتند: «او (امام حسین(ع)) را با زنان و کودکان و اصحابش از آب فرات که یهودى و مجوسى و نصرانى از آن مى نوشند، و خوک ها و سگ های روستا در آن مى غلطند منع داشته اید. تا جایی که فرزند پیامبر از آن ننوشد و همگی از تشنگى از پا درآیند؟ آیا این انسانیّت است؟» و لشگریان گفتند: سوگند به خدا! حسین باید تشنه بمیرد! (تاریخ طبری، ج 4، ص 325 و ج 7، ص 3029، تاریخ ابن اثیر، ج 5، ص 173، انساب الاشراف بلاذرى، ج 2، جزء 3، ص 189، الفتوح ابن اعثم کوفى، ص 902 و ارشاد شیخ مفید، ج 2، ص 104، بحار ج 44، ص 318).
جان ما فدای کشته ای که به زبان و سنان، به پای ستوران، به نیش و شمشیر، و به گستاخی و غمناکی زخمهایی بسیار برداشت تا عبودیت را باقی گذاشت.
ثواب این نوشتار را به مرحوم پدرم تقدیم می کنم.