سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دریانورد

ارسال شده توسط Mahdi Movahed-Abtahi در 92/8/23:: 8:0 عصر

 

دریانورد

از عرش ایزد تا زمین یک موج خون بالاتر است

قنداقه ام کشتی ببین، از عرشه، عرش پیداتر است

بابا مرا بنشان بَرَت، بالا بگیرم پیکرت

با دست و پا من از سَرَت، پرواز من گیراتر است

قنداقه را بِنما عیان شاید شوم موجی گران

هم بر زمین هم آسمان موجی زِ خون شیداتر است

دریای خون قنداقه ام، من ناخدا، این کشتی ام

از عرشه می آیم به عرش، گرداب خون زیباتر است

زین خون و گردابی عظیم باید به ساحلها رسیم

هر دو شنا در خون کنیم، آغشته خون پیماتر است

خونم بپاش بر آسمان تا بنگری خونین جهان

در عرش هم، خون آشیان، این کار تو شیواتر است

بابا غلامت را بگو: دریای خون را کُن سبو

عطشان مگو عاشق بجو، گفتار تو گویاتر است

دریانوردم سو به سو، پرواز من شد آبرو

تفسیر این معنا مجو؛  بابا در آن رعناتر است

سروده: غلام (دکترسیدمهدی موحد ابطحی)

 

ذبح عظیم

ارسال شده توسط Mahdi Movahed-Abtahi در 92/8/23:: 2:0 صبح

حضرت ابراهیم قرار بود فرزندش را قربانی کند تا میزان اطاعت و بندگی آنها در برابر الوهیت خداوند معلوم گردد: الصافات : 102   فَلَمَّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْیَ قالَ یا بُنَیَّ إِنِّی أَرى‏ فِی الْمَنامِ أَنِّی أَذْبَحُکَ فَانْظُرْ ما ذا تَرى‏ قالَ یا أَبَتِ افْعَلْ ما تُؤْمَرُ سَتَجِدُنی‏ إِنْ شاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرینَ

ابراهیم «در خواب دید» که فرزندش را قربانی می کند: یعنی پیام این رؤیای صادقه انجام فعلی بود توسط ابراهیم که البته ایشان می توانست انجام دهد یا ندهد. از آیه قرآن نیز چنین بر می آید. چنین نشد و کارد گلوی اسماعیل را نبرید اما خدا نمره قبولی به ابراهیم داد اما در عوض، می بایست یکی از ذریه وی واقعاً به قربانگاه الهی قربانی شود و کسی جز امام حسین علیه السلام نبود. اما وقتی امام حسین علیه السلام جدش رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم را در خواب می بیند که به وی می فرماید: إنّ الله شاء أن یراک قتیلاً «خدا خواسته است که تو را کشته ببیند». ولی این قربانی کجا و آن کجا! تفاوت این دو بسیارند. برخی از تفاوتهای مهم اسماعیل ذبیح الله و حسین سیدالشهداء علیه السلام این بودند:

- ابراهیم از اسماعیل درباره اجرای امر الهی نظر خواست ولی پیامبر نظر نخواست بلکه خبر از مشیت الهی داد.

- اسماعیل درخواست پدر را امر الهی می دانست (ما تؤمر) که می بایست اطاعت می شد ولی پیامبر خبر داد که مشیت الهی بر کشته شدن حسین علیه السلام است، او می تواند همان مشیت الهی را بپذیرد یا نپذیرد. [البته در دو آیه از قرآن آمده که معصومین نمی خواهند جز آنچه خدا خواسته باشد:الإنسان : 30   وَ ما تَشاؤُنَ إِلاَّ أَنْ یَشاءَ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلیماً حَکیماً، التکویر : 29   وَ ما تَشاؤُنَ إِلاَّ أَنْ یَشاءَ اللَّهُ رَبُّ الْعالَمینَ ]

- اسماعیل امیدوار بود که در برابر امر الهی صبر کند اما پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و امام حسین علیه السلام یقین داشتند که در برابر مشیت الهی اراده ای از خود نشان نمی دهند و صبر خواهد نمود.

- رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم می داند که امام حسین علیه السلام در برابر اراده الهی، اراده ای از خودش نشان نمی دهد، تسلیم مطلق خواهد بود. به همین خاطر از صفت مشبهه (قتیلاً) به جای مفعول استفاده می کند و از فعل (تذبح) استفاده نمی کند.

علاوه بر آیه فوق که به شهادت امام حسین علیه السلام مربوط است، آیات اول تا سوم سوره بلد نیز به آن مربوط می شوند: البلد : 1-3   لا أُقْسِمُ بِهذَا الْبَلَدِ َ ، وَ أَنْتَ حِلٌّ بِهذَا الْبَلَدِ، وَ والِدٍ وَ ما وَلَدَ

خدا می فرماید: من به این شهر مکه قسم یاد نمی کنم در حالی که خون تو [ای پیامبر] در آن حلال شمرده می شود، و خون پدری و پسری [نیز حلال شمرده شده و می شوند]. این پدر حکایت از اسماعیل ذبیح الله دارد و این پسر حکایت امام حسین علیه السلام است.


تذکر: بحث درباره آیات فوق الذکر مجال دیگری می طلبد که فعلا شیفت بیمارستان هستم و فرصتی نیست. خدا رحمت کند پدرم را که شبانه روز از این گونه مطالب می نوشت.


دویدن

ارسال شده توسط Mahdi Movahed-Abtahi در 92/8/22:: 1:0 عصر

دویدن

بحر متدارک متقارب مثمن

فاعل فعولن فاعل فعولن

این زمین عزیز است

چونکه لاله خیز است

از ادب چنیـن اسـت

پابـرهنه گشتـن هر طرف دویدن

بـاغـبـان اگـر بـود

لالـه اش به بَـر بـود

حُرمتش نه این بـود

خون زِ پا چکیدن روی گل دویدن

آسمان و خـورشیـد

تـار و تیـره گـردیـد

کـاشُ او نـمی دیـد

خیل آن سُتـوران روی او دویـدن

ابـر و بـاد اگـر بـود

بـارشـی دِگـر بـود

زنـدگی نه این بـود

تشنگی کشیدن تشنه لب دویدن

. . . . . .

غلام

(دکتر سید مهدی موحد ابطحی)

به یاد دستمال خیس از اشک پدر


کشتن با زبان

ارسال شده توسط Mahdi Movahed-Abtahi در 92/8/22:: 5:0 صبح

کشتن با زبان (ویرایش دوم)

در برخی از زیارات امام حسین (ع) چنین آمده است: «قتل الله من قتلک بالأیدی و الألسن» یعنی خدا بکشد هر که تو را با دست و با زبان کُشت. گویا زخمهای زبانی که بر روح آن حضرت وارد گردید آنقدر کاری بودند که ایشان را از پا درآورند. در زبان فارسی هم داریم که «زخم شمشیر خوب می شود اما زخم زبان نه».  

اما چه زخم زبانهایی بر آن حضرت رسید که ایشان را به شهادت رساند؟

شاید موارد زیر نمونه هایی از این کشتن با زبان می باشد:

1.      وقتی که امام حسن و امام حسین و ابوالفضل داغدار ضربت خوردن امیرالمؤمنین در محراب مسجد کوفه بودند، شامیان که با خبر شدند از روی تعجب پرسیدند: مگر علی نماز می خواند؟! [که در محراب کشته شد]. یعنی آنقدر تبلیغات منفی بر علیه اهل بیت بود که نماز نخواندن را امری عادی و نماز گزاردن را امری عجیب جلوه کرده بود. این قضیه شاهدی بر قدرت عظیم سازمان اطلاعات، سازمان تبلیغات و رسانه های فریبکاری بنی امیه است که از تریبونهای متعدد (نماز جمعه، نماز عید، ....) مخ مردم را شستشو داده بودند به حدی که مردم چنان فکر می کردند که بنی امیه می خواستند.

2.       دوازده هزار قلم کوفیان شمشیر شد بر ایشان:امام حسین می فرماید: ان هولاء اخافونى و هذه کتب اهل الکوفه و هم قاتلى، فاذا فعلو ذلک و لم یدعو لله محرما الا انتهکوه بعث الله الیهم من یقتلهم حتى یکونوا اذل من فرام المراءه: اینان براى من ایجاد وحشت کرده اند، و اینها نامه هاى دعوت کوفیان است که اکنون به قتل من کمر بسته اند، و چون دست به خون من بیالایند و حرامى را نگذارند جز اینکه مرتکب شوند، خداوند کسى را بر انگیزد تا همه را قتل عام کند تا آنجا که از کهنه رگل زنان بى ارزش تر خواهند شد(تاریخ ابن اثیر ج 3).

3.      امام حسین (ع) در یکی از این خطبه ها که حسَب و نسب خود را به آنها یادآوری می کند که اگر نمی دانند، بدانند، شاید از تصمیم خود برای جهنمی شدن پشیمان شوند. لشکریان اعتراف می کنند که او را می شناسند، پدر و مادر و برادر او را نیز می یشناسند، جدش را نیز می شناسند. آن حضرت (ع) پرسید: آیا حلالى را حرام کردم؟ آیا حرامى را حلال کرده ام؟ آیا مالى را به ناحق برده ام؟ آیا خونى را به ناحق ریخته ام؟ پس برای چه می خواهید مرا بکشید؟ آنها جواب می دهند: این کارها را نکرده ای! اما جنگ می کنیم با تو «بغضاً من أبیک» یعنی «به خاطر دشمنی با پدرت» با تو می جنگیم و خونت را حلال می شماریم.

4.      در غروب تاسوعا و پس از آمدن شمر با نامه ای از یزید برای تمام کردن کار، عمر سعد دستور حمله سراسری داد و فریاد می کشید: یا خیل الله ! ارکبى و بالجنه ابشرى: ای لشکر خدا! سوار شوید! من شما را به بهشت! بشارت مى دهم. امام باقر علیه السلام فرمود: سى هزار نفر جمع شدند که جد ما حسین علیه السلام را بکشند «و کُلّ یتقرّبُ إلى الله بدمه». هر یک با کشتن او به خدا تقرب مى جستند، چون مى گفتند یزید خلیفه پیامبر (ص) است و [امام]حسین (ع) بر او خروج کرده و باید با او جنگید. گستاخی، طمع دنیا، و رقابت برای پستهای مدیریتی و منصبهای لشگری و کشوری چنان بود که کسی از لشکریان بر این سخن وی خرده نگرفت. این اوج انحراف در حکومت و دین و مصداقی از دیکتاتوری بود که مخالفت با پیشوایِ ناحق مساوی با مرگ باشد، رویه ای که به دیکتاتورهای زمان ما نیز رسیده است.

5.      امام حسین (ع) به دفعات در روز عاشورا برای لشکریان سخن گفت و خطبه خواند شاید کمی هدایت شوند و از عذاب و غضب خداوند دورگردند. اما  آنها به جای گوش دادن، دل سپردن، تأمل کردن یا پشیمان شدن، جمله ای را در تاریخ ثبت کرده اند که همیشه روح و روان مؤمنان را می آزارد و گدازد. آنها گفتند: «هوا گرم است، کمتر سخن بگو»!! آنهایی که به گرمی هوای عراق و عربستان عادت داشتند!

6.       امام حسین علیه السلام چندین خطبه در روز عاشورا برای لشکریان خواند. عمر سعد نیز ترسیده بود که نطق امام حسین بر لشکریان تاءثیر بگذارد. نوبت بعدی دیدند که امام از اسب پیاده شد و بر بالاى شتر رفت تا همگان به خوبی او را ببینند و صدایش را بهتر بشنوند و این چنین شروع کرد: «تبا لکم اینها الجماعه و ترحا حین استصرختمونا و الیهین، فاصرخناکم موجفیت . . .». بالافاصله عمرسعد به لشکریان دستور داد و آنها با انگشتان بر دهانشان زدند و صدا درآوردند تا صداى امام شنیده نشنود!

7.       وقتی برادرش قمر بنی هاشم شهید شد، فرمود: «قد انکسرت ظهری و قلت حیلتی و شمت بی عدویّ» یعنی اکنون کمرم شکست، دیگر نمی دانم چکار کنم، و دشمنانم بر من زبان درازی می کنند. تا عباس بود، دل لشکریان پر از ترس و هراس بود، جرأت زخم زبان زدن نداشتند.

8.       عبدالله بن ابی حصین الازدی یکی از زخم زنندگان بر دل امام حسین علیه السلام بود که فریاد زد: «ای حسین آیا این آب را می بینی که مانند قلب آسمان صاف است؟ تو یک قطره از آب نخواهی چشید تا از تشنگی بمیری!». امام نیز او را نفرین کرد: خدایا او را از تشنگی بکش و هرگز او را نبخش. حمید بن مسلم قسم می خورد: بعدها هنگامی که عبدالله بیمار بود عیادتش کردم به خدایی که جز او خدایی نیست دیدمش آب می خورد تا شکمش پر می شد، استفراغ می کرد، باز آب می خورد تا شکمش پر می شد سپس قی می کرد امّا سیراب نمی شد و چنین بود تا به درک رسید»(تاریخ ابن اثیر، ج 5، ص 158، تاریخ طبرى، ج 7، ص 3006،  انساب الاشراف بلاذرى، ج 2، جزء 3، ص 181، مقاتل الطالبیین ابو الفرج اصفهانى، ص 118، ارشاد شیخ مفید، ج 2، ص 88، بحار مجلسی، ج 44، ص 389).

9.       تمیم بن حصین خزاری نیز یکی از لشگریان بود که به امام و اصحابش ریشخند می زد و می گفت: «ای حسین و ای یاران حسین! آیا به آب فرات را نمی بینید که چگونه همانند شکم مار می درخشد، به خدا سوگند قطره ای از آب نخواهید نوشید تا بمیرید! که امام(ع) او را نفرین کرد (بحارالانوار، ج 44، ص 317، مقاتل الطالبیین ابوالفرج اصفهانی، ص86).

10.   از یزید بن الحصین و بُرَیر بن حضیر همدانى از یاران امام حسین نقل شده که در حمایت از امام و خطاب به لشگریان گفتند: «او (امام حسین(ع)) را با زنان و کودکان و اصحابش از آب فرات که یهودى و مجوسى و نصرانى از آن مى نوشند، و خوک ها و سگ های روستا در آن مى غلطند منع داشته اید. تا جایی که فرزند پیامبر از آن ننوشد و همگی از تشنگى از پا درآیند؟ آیا این انسانیّت است؟» و لشگریان گفتند: سوگند به خدا! حسین باید تشنه بمیرد! (تاریخ طبری، ج 4، ص 325 و ج 7، ص 3029، تاریخ ابن اثیر، ج 5، ص 173، انساب الاشراف بلاذرى، ج 2، جزء 3، ص 189، الفتوح ابن اعثم کوفى، ص 902 و ارشاد شیخ مفید، ج 2، ص 104، بحار ج 44، ص 318).

 

جان ما فدای کشته ای که به زبان و سنان، به پای ستوران، به نیش و شمشیر، و به گستاخی و غمناکی زخمهایی بسیار برداشت تا عبودیت را باقی گذاشت.

 

ثواب این نوشتار را به مرحوم پدرم تقدیم می کنم.


حسینم

ارسال شده توسط Mahdi Movahed-Abtahi در 92/8/22:: 1:0 صبح

حسینم

بحر متدارک متقارب مثمن

فاعل فعولن فاعل فعولن 

سوی خیـمه برگـرد خواهر حزیـنم

آخریـن سفـارش بـوده از حسیـنم

درب خیمه بسـتم گریـه ها نمـودم

ناگـهـان شنـیـدم نـالـه حسـیـنم

سوی او دویدم جـان به لب رسیدم

زیـر چکمـه دیـدم سیـنه حسیـنم

دشمنش چو کوهی روی پیکرش بود

در نیـامد از او یک نـفـس، حسیـنم

دست و پا چو می زد تا نفس بگیـرد

دشـمنـش فشـرده سینـه حسیـنم

هر نفس که میزد خون فواره می شد

دست و رویِ خونیـن دشمن حسینم

برقِ تیـغِ دشمـن شـد فُـرو به قلـبم

دست او بدیدم از محاسـن حسینم

. . . . . . . . .

غلام (دکتر سید مهدی موحد ابطحی)

به یاد اشکهای پدر

 


<   <<   61   62   63   64   65   >>   >



بازدید امروز: 94 ، بازدید دیروز: 295 ، کل بازدیدها: 423622
پوسته‌ی وبلاگ بوسیله Aviva Web Directory ترجمه به پارسی بلاگ تیم پارسی بلاگ